مزدور رمان «مزدور» نوشته هاوارد فاست با ترجمه مهدی غبرایی، توسط نشر خزه منتشر شد. کتابخون: وارد فاست، نویسنده سرشناس آمریکایی، در «مزدور» داستانی را تعریف میکند که حکایت همه دورانها، بهویژه دوران معاصر است؛ حکایت مزدورانی که بهطمع نان، پا را از دایره اخلاق بیرون میگذارند و ستمگری میکنند، اما خودشان قربانیاند. قربانی فقری که بیشتر فرهنگی است و در نهایت، قربانی خشونت و بدخویی دیگرانی که جواب بدی را فقط با بدی میدهند. «مزدور» ماجرای مزدوران آلمانی است که توسط انگلیسیها اجیر شدهاند. آنها یکروستایی خلوضع را در نبردهای داخلی امریکا به دار میکشند و همین اتفاق، آتش خشم و انتقام امریکاییها را شعلهور میکند. اما درست وسط اینکارزار و هیاهو، عشقی نابههنگام شکل میگیرد و اینسوال پیش میآید که چگونه میتوان عاشق دشمن شد؟ در بخشی از اینکتاب میخوانیم: در اینجا، در این بهار زیبا و دیرپا، ترسناکترین درام در حال اجرا بود؛ مردی را داشتند محاکمه میکردند که موضوع مرگ و حیاتش در میان بود و نه هر مردی، بلکه یکی از کسانی که در آن سالهای عجیب، کینه و نفرت همگان را برمیانگیخت: یعنی یک مزدور. شاید سرنوشت غمانگیز ما چنین بود که جنگ این همه از ما دور باشد، چون با تمام درندهخویی و پوچی جنگ، درگیری هرکسی در آن، نه تنها بدترین صفاتش را آشکار میسازد، بلکه بهترین خصوصیاتش را نیز میپروراند و همینجاست که همراه با بیرحمی ترحم و شفقت نیز به وجود میآید. در اینجا دشمن مردی تنها بود که اصلاً مرد نبود، بلکه پسربچه بدبخت و یتیمی بود که هزاران مایل از خانه و کاشانه خود دور افتاده بود.