کتاب «سه ماه رویایی» اثر موسسه شهید ابراهیم هادی بهعنوان یک اثر شایان تقدیر، روایتگر زندگینامه و تجربههای عاطفی و معنوی شهید کاظم عاملو است که از زبان دوستان و همرزمانش به تصویر کشیده شده است. این کتاب، داستان یک جوان مبارز اهل سمنان را روایت میکند که در آستانۀ بلوغ در جبهههای جنگ ایران و عراق عزم خود را جزم میکند و در مدت کوتاه ولی پرمحتوایی، یعنی سه ماه، در منطقه بانه به خدمت میپردازد. این سه ماه در واقع سرنوشتساز و تغییردهنده مسیر زندگیاش خواهد بود و وضوح و عمق تجربیات او را در این مسیر سخت و پرچالش بهخوبی بیان میکند.
«سه ماه رویایی» به ما این امکان را میدهد که با جزئیات، الگوها و مقامات معنوی او آشنا شویم و از نزدیک به تفکرات و احساسات او پی ببریم. از سویی، عنوان کتاب که از ماههای تاثیرگذاری که شهید عاملو در آن سپری کرده، الهام گرفته شده، مخاطب را به تأمل در تاریخی مهم و تعیینکننده دعوت میکند. این اثر میتواند منبعی از دلگرمی، امید و تلاشهای انسانی باشد که در درون فضایی سخت و دشوار نظیر جنگ در پی تعالی معنوی و انسانی خود بودند. کتاب علاوه بر روایت وقایع جنگ، ابعادی از زندگی شخصی و معنوی او را در نگاهی جامع و عام در بر میگیرد. مقاطع مختلفی از زندگیاش، شامل آشنایی با بزرگان، ملاقاتهایش، عبادات و تکامل روحیاش در شرایط نامساعد به خوبی ترسیم شده است. همچنین به بیان وصایای پرمعنا و ارزشمند او پرداخته میشود که هر یک به نوعی راهگشای انسانها در زندگی میتواند باشد.
این کتاب برای افرادی که به تاریخ، فرهنگ ایثار و فداکاری، و رویدادهای جنگی علاقهمند هستند، مناسب است. همچنین برای جوانان و کسانی که به دنبال انگیزه و الهام از تجربیات انسانهای بزرگ و تأثیرگذارند، این کتاب منبعی فوقالعاده خواهد بود. مطالعه این اثر ارزشی، بهخصوص برای کسانی که در پی درک عمیقتری از معنویت تحت فشار و ارزشهای انسانی در دشواریها هستند، پیشنهاد میشود.
«آن وقتها قانون جبهه اینطور بود که اعزامِ اولیها را میفرستادند غرب. ولی عشقِ بچهها «جنوب» بود! چون بیشتر درگیریها و عملیاتها در جنوب اتفاق میافتاد و بچهها شوق رفتن به آنجا را داشتند. به هر حال قرار شد ما را با همان گروهان بفرستند غرب و کردستان. آقای قادریفر با شنیدن این حرف مخالفت کرد و گفت: من که اومدم برم «جنوب»! ولی من برعکس معتقد بودم که عمل به تکلیف مهم است. فرقی نمیکند کجا. مهم این است که ما امر فرماندهی و امام (ره) را اطاعت کنیم. با قادریفر صحبت کردم و در نهایت ایشان هم راضی شد و نتیجه این شد که هر دویمان برویم به «غرب». آمدیم پیش نیروها، نیروهایی که قرار بود مسئولیتشان را بر عهده بگیریم. اما فهمیدیم نیروها هم از این وضع راضی نیستند. با بچهها صحبت کردم و عقیدهام را به آنها گفتم. آشنایی ما با کاظم عاملو دقیقاً برمیگردد به همین لحظه. برای بچهها گفتم که ما در اسلام یک چیزی داریم به اسم «تکلیف». اگر بحث، بحثِ تکلیف شد، دیگر دل و دلخواهِ شخص معنا ندارد؛ هر چه فرمانده از ما خواست، میشود تکلیف و باید انجام داد. صحبت من که تمام شد، یکی از بسیجیها به نام کاظم عاملو بلند شد و حرف مرا تکرار و تأیید کرد. گفت: وظیفه ما عمل به تکلیف است و... با صحبت او خیلیها نظرشان تغییر کرد. این را هم باید اشاره کنم؛ با اینکه تمام نیروها از سمنان بودند، من فقط با بعضیها آشنا بودم. خیلیها را نمیشناختم؛ از جمله همین کاظم که از بچههای «جهادیه سمنان» بود و با پنج نفر از هممحلهایهایش آمده بودند. صحبت من که تمام شد، دیدم بِین بسیجیها اختلاف افتاده و دارند با هم صحبت میکنند. کاظم با بقیه صحبت کرد و از بین بچهها آمد پیش من و گفت: «ما با هم صحبت کردیم. اولش با اعزام به کردستان مخالف بودیم. ولی بعد از صحبتهای شما قانع شدم. هر جا تکلیف باشه ما همونجا انجام وظیفه میکنیم.» به هر حال قرار شد برویم کردستان. همانطور که گفتم اکثر بچهها اعزام اول بودند. ولی تا آنجا که من فهمیدم، کاظم اعزام دومش بود. او قبل از هجده سالگی هم به جبهه اعزام شده بود. مسئول پادگان امام حسن (ع) به من گفت: ما در کردستان گردانی داریم به اسم «گردان ضَربت جُندالله». بچههایی که اعزام میشوند کارشان ضربتی است؛ قرار است به آنها ملحق شوند و چریکی عمل کنند. خلاصه اینکه عملیاتها در آنجا کمتر از جنوب نیست! یادم هست من در صحبتهای خودم با بچهها به این نکته هم اشاره کردم. در مجموع همه راضی شدند. یک چیزی که فهمیدم، این بود که کاظم واقعاً مطیع است. اطاعت از فرماندهیاش زبانزد بود.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir