به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
۲۰۰٬۰۰۰
تومان
افزودن به سبد خرید

کتاب های مشابه







جاسوس بازی









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب جاسوس‌بازی نوشتۀ  حمید داودآبادی، اثری مستند و تلخ درباره‌ی افرادی است که در برهه‌هایی از تاریخ معاصر ایران، آگاهانه یا ناآگاهانه، در نقش جاسوس ظاهر شدند و به کشور خود خیانت کردند. برخلاف داستان‌های تخیلی کارآگاهی یا ماجراهای پرزرق‌وبرق جاسوسان غربی، این کتاب به سراغ واقعیت‌های تلخی می‌رود که گاه با خیانت، فریب و طمع، و گاه با غفلت و خامی شکل گرفته‌اند. آنچه داودآبادی روایت می‌کند، داستان نیست؛ اسناد و وقایع واقعی است که به قیمت جان و امنیت مردم ایران تمام شده است.

درباره کتاب جاسوس‌بازی

کتاب جاسوس‌بازی مجموعه‌ای است از روایت‌های واقعی درباره‌ی جاسوس‌هایی ایرانی که به‌دلایل مختلف، در خدمت دشمنان کشور درآمدند. این خیانت‌ها نه صرفاً ناشی از پول یا موقعیت، بلکه گاه از سر ناآگاهی، فریب‌خوردگی، ضعف شخصیت یا حتی توجیهات ایدئولوژیک شکل گرفته‌اند. نویسنده در این کتاب از چهره‌هایی نام می‌برد که در دل حکومت، ارتش، رسانه، دانشگاه و یا سایر نهادهای حساس، به‌عنوان مهره‌های نفوذی عمل کرده‌اند.
داودآبادی با زبانی بی‌پرده و مستند، نشان می‌دهد که چگونه برخی از این افراد، با اطلاعات یا اقدامات خود، جان افراد بی‌گناه و امنیت کشور را به خطر انداختند. همچنین کتاب به ماجرای کشف این جاسوس‌ها، روند برخورد با آن‌ها و سرنوشت نهایی‌شان نیز می‌پردازد.
برخلاف بسیاری از کتاب‌هایی که فضای جاسوسی را با هیجان و رمزآلودی اغراق‌شده همراه می‌کنند، جاسوس‌بازی بر وجه دردناک و واقعی این پدیده تمرکز دارد؛ جایی که خیانت به وطن، نه در قالب فانتزی، بلکه با نتایج واقعی و خونین روایت می‌شود.

خواندن کتاب جاسوس‌بازی را به چه کسانی توصیه می‌کنیم

جاسوس‌بازی مناسب کسانی است که به تاریخ معاصر ایران، مسائل امنیتی، موضوعات مربوط به نفوذ و خیانت، و پشت‌پرده‌های سیاسی علاقه‌مندند. خواندن این کتاب برای دانشجویان تاریخ، علوم سیاسی، مطالعات امنیتی و فعالان رسانه‌ای می‌تواند آگاهی‌بخش و تأمل‌برانگیز باشد. همچنین برای عموم مخاطبانی که به دنبال حقیقت‌های ناگفته از تاریخ کشورشان هستند، این اثر ارزشمند و اثرگذار خواهد بود.

در بخشی از متن کتاب جاسوس‌بازی می‌خوانیم:

شنیده‌ام یا کجا خوانده‌ام، یادم نیست؛ ولی مضمونش این بود: گویند روزی تیمور گورکانی با لشکریانش شهری را به محاصره درآورد. هرچه کرد، نتوانست مقاومت اهالی شهر را بشکند تا آنجا را اشغال کند. چند روزی بدین منوال گذشت. ناگهان خبر آوردند عده‌ای از داخل شهر آمده‌اند. آن‌ها را نزد تیمور بردند. تعداد اندکی از اهالی شهر بودند. با دیدن تیمور، باذوق و شوق به او گفتند: «ای تیمور جهان‌گشا! الان به‌راحتی می‌توانی قدم بر شهر ما بگذاری. ما آن عده را که در برابر شما مقاومت می‌کردند، کشتیم و تعدادی را هم اسیر کردیم و خدمت شما آورده‌ایم. حال قدم بر دیدۀ ما نهاده، شهر و دیار ما را نیز بر فتوحات خویش بیفزایید.» تیمور که این‌گونه دید و شنید، برآشفت و با عصبانیت دستور داد تا گردن همۀ آنان را بزنند. همراهان تیمور از چنین فرمانی تعجب کردند و از او پرسیدند: «تیمور بزرگ، چرا فرمان قتل اینان را می‌دهی؟ این‌ها که به شما خدمت کردند و اهالی شهر خویش را کشتند یا اسیر کردند و کار ما را برای فتح شهر آسان کرده‌اند.» تیمور گفت: «این‌ها که به هم‌وطنان خویش این‌گونه خیانت کرده‌اند، خدا می‌داند فردا با ما چه خواهند کرد! پس سریع گردن این خائنان به وطن خویش را بزنید.»

نظرات کاربران

کتاب های مشابه