حافظه ی نامحدود (راهبردهای یادگیری پیشرفته برای یادگیری سریع تر،بیشتر و موثرتر) قدرت حافظه و توانایی بهخاطر آوردن، ویژگی مشترک بین آدمهاست. این ویژگی همچنین شاخصی برای طبقهبندی افراد نیز هست، چراکه ظرفیت حافظه و توانایی بهخاطر آوردن از فردی به فردی دیگر متفاوت است. اما آیا واقعیت حافظه همین است؟ آیا واقعا خارج از کنترل آدمی و کاملا ذاتی است؟ آیا برخی از افراد دارای حافظه خوب هستند و برخی خیر؟ این سؤالها بارها از ذهن همه ما گذشتهاند. اگر بهدنبال یافتن پاسخ واقعی آن هستید، باید بگوییم که حافظه کاملا در اختیار خود فرد است، قابل رشد و توسعه و تقویت است و اگر فرد اراده کند، حافظه همیشه در حال شکوفایی خواهد بود. اما چگونه؟ پاسخ این سؤال را میتوانیم در کتاب حافظه نامحدود اثر کوین هورسلی پیدا کنیم: کتابی که زندگی بسیاری از آدمها را عوض کرده است. ساختار کتاب حافظه نامحدود کتاب حافظه نامحدود در ۳ بخش و ۱۶ فصل به نگارش درآمده است. در ادامه، این فصلها را مشاهده میکنید: فصل اول: معرفی؛ بخش اول: تمرکز فصل دوم: عذر میخواهم؛ فصل سوم: هرگز دروغ را باور نکنید؛ فصل چهارم: همین حالا، همینجا باشید؛ بخش دوم: خلق کنید و ربط دهید فصل پنجم: به اطلاعات جان دهید؛ فصل ششم: از خودروتان برای یادآوری استفاده کنید؛ فصل هفتم: از بدنتان برای یادآوری استفاده کنید؛ فصل هشتم: اطلاعات را به گیره آویزان کنید؛ فصل نهم: اول از همه؛ فصل دهم: پیوند فکرها؛ فصل یازدهم: نامها را به یاد بسپارید؛ فصل دوازدهم: بهیادسپاری عددها؛ فصل سیزدهم: هنر در حافظه؛ فصل چهاردهم: استفاده از این روشها؛ بخش سوم: نداوم استفاده فصل پانزدهم: انضباط نفس؛ فصل شانزدهم: آن را مرور کنید تا چیزی جدید خلق کنید. درباره کتاب حافظه نامحدود کتاب حافظه نامحدود قصد ندارد قابلیت جدیدی به ذهن مخاطبش معرفی کند. این کتاب با هدف زندهکردن قابلیت واقعی ولی آسیبدیده مغز به نگارش درآمده است. کتابی که با مخاطبش دوست میشود، با زبانی صریح صحبت میکند، از کلیشه و حرفهای سنگین خودداری میکند، خود را به مخاطبش نزدیک میداند و از در دوستی و درک وارد میشود. یک بند از کتاب بهخوبی واقعیت آن را بیان کرده است که شاید برای شما دلیل خوبی باشد تا احساس راحتی و اعتماد را درباره این کتاب به دست آورید: همه ما تجربه مشابهی داریم: ما اطلاعات را درک میکنیم و تشخیص میدهیم اما وقتی به آنها نیاز داریم نمیتوانیم به یادشان بیاوریم. بهعنوان مثال چند لطیفه بلد هستید؟ احتمالا هزاران لطیفه شنیدهاید اما الان فقط چهار یا پنج تای آنها را به یاد میآورید. شما هزاران لطیفه شنیدهاید و درک کردهاید اما فقط چهار تای آنها را به یاد میآورید. چه شده که چنین اتفاقی رخ داده است؟ پای یک تفاوت بزرگ درمیان است. فهمیدن لزوما به استفاده منجر نمیشود. شما فقط زمانی به چیزی مسلط میشوید که بتوانید آنچه فهمیدهاید را فورا بهیاد بیاورید و به کار ببندید. اگر حافظه به معنی ذخیره آنچه فراگرفتهایم است، پس چرا یادگیری در ابتدای امر برای ما آزاردهنده است؟ بعضی میگویند که در عصر گوگل به حافظه خوب نیاز ندارید. کن جنینگز میگوید: وقتی تصمیم میگیرید، به حقایق نیاز دارید و وقتی این حقایق در مغزتان باشد، در واقع در کف دستتان است. وقتی این حقایق در جای دیگری به نام گوگل باشد، نمیتوانید در لحظه، تصمیم درستی بگیرید. بخشی از کتاب حافظه نامحدود هشتساله که بودم روانشناس مدرسه درخصوص مغز چند توصیه به من کرد. میگفت که مغز من احتمالا آسیب دیده است و میخواست مرا به کلاس ویژهای بفرستد. توانایی مغزی من تعریفی نداشت. در کودکی حافظه خوبی نداشتم. نمیتوانستم تمرکز کنم و خواندن و نوشتن همیشه برایم چالشبرانگیز بود. در طول زندگی تحصیلیام، مادر و دوستانم کلمات را برایم هجی میکردند و من همه سعی خود را میکردم که آنها را به خاطر بسپارم. آنچه نمیفهمیدم، از آنچه میفهمیدم بیشتر بود. آیندهای نداشتم چون نمیتوانستم آنچه به من آموزش داده میشد را درک کنم. دوازده سال در مدرسه بودم اما هنوز نمیتوانستم کتابی را بهتنهایی بخوانم و مهارتم در خواندن چندان با کلاس اولیها فرق نداشت. بالاخره به هر ترتیبی که بود در سال ۱۹۸۹ دیپلم گرفتم. چند سال گذشت. یک روز غروب داشتم در کتابفروشی محله قدم میزدم که ناگهان همهچیز تغییر کرد. تا آن زمان هرگز بهتنهایی کتابی را از اول تا آخر نخوانده بودم؛ اما آن شب تصمیم گرفتم سه کتاب بخرم. همه آنها نوشته تونی بوزان بودند. اسم کتاب اول [«مغزت را درست به کار بینداز»] بود. اسم کتاب دوم [«حافظهات را به کار بینداز»] بود و سومی «تندخوانی» نام داشت. آن زمان ترجیح دادم از کتاب تندخوانی شروع کنم تا بتوانم دو کتاب دیگر را با سرعت بخوانم. به هرحال این روش خوب پیش نرفت و من شروع کردم به خواندن کتاب [«حافظهات را به کار بینداز»]. دریافتم که حافظه نوعی عادت است و این عادت میتواند با آموزش و تمرین مناسب بهبود یابد. بعد دریافتم که یک سری اصول بنیادی وجود دارد و اگر بهصورت مستمر از آنها استفاده کنم، میتوانم به تواناییهای صاحبان حافظههای بزرگ دست یایم و عملکرد حافظه خود را بهبود بخشم. مطالعه در زمینه روانشناسی و هر حوزه دیگری را که به نحوی به مغز، ذهن و حافظه مربوط میشد شروع کردم. صدها کتاب خواندم و نوارهای بسیاری را گوش کردم. علاوه بر این، با کسانی که حافظه عالی داشتند مصاحبه کردم.