کتاب شن های گرم تکریت : خاطرات عبدالامیر افشین پور عبدالامیر افشینپور (نگارنده کتاب): نگارش خاطراتم حدود 14 سال به طول انجامید. در ابتدا این خاطرات را به خاطر خودم مینوشتم اما بعدها با تشویق برخی از دوستانم، اقدام به انتشار آنها کردم. من نوزدهم مهر ماه سال ۱۳۵۹ در خرمشهر به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدم و در روز ششم شهریور ۱۳۶۹ به ایران بازگشتم. «شن های سرخ تکریت»، در سه فصل کلی تدوین شده است. بعد از شدت گرفتن درگیری ها در خرمشهر توانستیم بخشی از خرمشهر را باز پس بگیریم، تقریبا تا روز 17 مهر ماه سال 59 مقداری مهمات از اهواز به خرمشهر منتقل کردیم و در تاریخ 19 مهر ماه، ساعت 7 صبح زمانی که برای آوردن مهمات از خرمشهر به آبادان میرفتیم در بین راه عراقی ها با توسل به آدمربایی همه را از جمله مردان نظامی و غیر نظامی و همچنین زنان و کودکان را اسیر کردند و من به همراه 4 نفر از دوستانم که از تکاوران نیروهای دریایی بودند اسیر شدیم. قسمتی از کتاب:قبل از اسارت، برادرم منصور از طریق فرمول شیمی طریقه نامهنوشتن رمزی را به من آموخت. از این طریق، نامهای به منصور در آمریکا نوشتم و رفتار عراقیها را توضیح دادم. منصور پس از خواندن نامه، آن را برای بخش حقوق بشر سازمان ملل متحد پست کرد. پس از دو ماه، عراقیها در جریان کار قرار گرفتند. تیر ماه 1361 فرمانده مرا احضار کرد. ابتدا خواستم موضوع را نفی کنم... صفحه152