یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

66963155 - 021

کتابفروشی آنلاین کتابخون

ورود / ثبت نام

ترکش های ولگرد 3 - شمر و صدام و یارانش ! - ادبیات نوجوان

ناموجود

موجود شد خبرم کن

کتاب های مشابه

یاران آفتاب

20,000

18,000 تومان

مهمانی باغ سیب

140,000

126,000 تومان

پایگاه سری

130,000

117,000 تومان

سربدار

43,000

38,700 تومان

جستجوگران شمشیر عدالت

95,000

85,500 تومان

توقف ممنوع 2 - جوانان بخوانند - سبک زندگی جوان و نوجوان ایرانی از منظر مقام معظم رهبری

100,000

90,000 تومان

باغ وحش روی ریل

14,000

12,600 تومان

ضرب المثل های رنگی 4

25,000

22,500 تومان

ضرب المثل های رنگی 3

25,000

22,500 تومان

ضرب المثل های رنگی 2

25,000

22,500 تومان

ضرب المثل های رنگی 1

25,000

22,500 تومان

داستان های تلفنی -67داستان تلفنی برای نوجوانان

25,000

22,500 تومان

حیوان های اهلی

7,000

6,300 تومان

قصه های خوب برای بچه های خوب 8 - قصه های چهارده معصوم

40,000

36,000 تومان

تاریخ تشنه غدیر

16,000

14,400 تومان

ترکش های ولگرد 3 - شمر و صدام و یارانش ! - ادبیات نوجوان

ناشر : نشر شاهد
نویسنده : داوود امیریان
امتیاز :
1 رای (1)

نوع جلد : شومیز
قطع : رقعی
تعداد صفحات : 72
وزن : 153 گرم
شابک : 9789643943516
شناسه کتاب : 524

معرفی کتاب

کتاب ترکش های ولگرد 3 - شمر و صدام و یارانش! قسمتی از کتاب : مرده و مرده شور اکبر از تو گرد و غبار انفجار خمپارهها دوان دوان طرفم آمد. ترس برم داشت. فهمیدم که اتفاق ناگواری افتاده. اکبر رسیده نرسیده، نفسنفسزنان گفت: «مجتبی مژدگانی بده!» با تعجب نگاهش کردم. دو تا خمپاره کمی آن طرفتر منفجر شدند. داد و فریاد فرمانده از پشت بیسیم میآمد. گوشی را به گوش چسباندم و گفتم: «حاجی، امرتان انجام شد. از عقب گفتند که ماشین تو راه است.» بعد از اکبر پرسیدم: «مژدگانی چی؟» نیش اکبر تا بناگوش باز شد و گفت: «بادمجان بم، چهار چرخش رفت هوا!» قلبم هُری پایین ریخت. پس رحیم مجروح شده! اکبر گفت: «بچهها دارند میآوردندش. تو راه هستند. دم دستت آمبولانس هست که ببردش عقب؟» ـ یک ماشین پر از مهمات دارد میآید. جان من، راست راستی رحیم مجروح شده؟ ـ دروغم چیه؟ الان میآوردندش و میبینی. چه خونی هم ازش میرود! رحیم از نیروهای قدیمی گردان بود. در عملیات زیادی شرکت کرده بود، اما تا آن لحظه حتی یک ترکش نخودی هم قسمتش نشده بود و این شده بود باعث کنجکاوی همه. در عملیات کربلای پنج که دشمن نیم متر به نیم متر منطقه را با توپ و خمپاره شخم میزد و حتی پرندگان بیگناه هم در آن سوز و بریز مجروح و کشته میشدند، رحیم تا آخرین لحظه ساق و سلامت تو منطقه چرخید و آخ هم نگفت.

نظرات کاربران