پدیدۀ داعش تا کنون سوژه بسیاری از نوشته های پُرمخاطب در جهان بوده است. از اخبار و گزارش گرفته تا سفرنامه و خاطرات و رمان. اما کتاب «عاشق داعشی من» شکل متفاوتی از یک قصه است؛ قصه عاشقانه ای که در دل فضای ضد عشق رخ میدهد. دنیای این داستان آمیخته ای از فضای وحشت و عشق است. چیزی شبیه قهوه تلخ در جدال با یک حبه قند در دهان. این کتاب رگه هایی روشنی از نور را در داخل تاریکی مطلق داعش به ما نشان می دهد، شکل تازه ای از روابطی که میتواند در تاریکترین نقطه جهان رخ دهد. هیجان داستان درگریز دو عشق رؤیایی از خفقان سیاه داعش شکل می گیرد. درست جایی که مخاطب منتظر رایحه عشق است، وحشت از راه میرسد و جایی که ترس همه چیز را در خود فروبرده عشق سرک می کشد. این نوع روایت توانسته «عاشق داعشی من» را برجسته کرده و مخاطب نتواند بدون ترک کتاب از جا برخیزد. «هاجر عبدالصمد» با نگاه زنانه خود توانسته به خوبی از پس هم رنگ کردن قهرمان، محیط و مخاطب برآید و این توفیق در ترجمه روان «مهدیه داودی» به تکامل رسیده است. داستان کتاب حول « لیلی» دختر مطلقه ای می چرخد که روح عاشق پیشه اش در ازدواج با «محمود» سرکوب شده و باید تن به ازدواجی بدهد که خانواده اش تعیین میکند. اما «لیلی» که هیچ وقت نمی تواند به هیچ مرد و عشقی اعتماد کند، با توجه به فضای شکننده اطراف، مهارت های شغلی و موقعیت پدرش، جذب داعش می شود که این خود آغاز داستان پُرهیجان دیگری است.
« حتماً این همه آشفتگی لیلی به خاطر این است که بلایی که سر دوستش آمده را فهمیده، عمر قبلاً هم از این قصه های تلخ شنیده بود…
حالا هم نباید کسی او را در اتاق من ببیند و الا برایش داستان درست میشود. عمر اولش فکر کرد لیلی را بلند کند و به اتاقش ببرد، اما فکر کرد مبادا کسی او را ببیند، بعد از این همه فکر، روی مبل راحتی خوابید.
صبح شد، لیلی وقتی بیدار شد و خودش را توی تخت عمر دید و او را روی کاناپه، دوباره ترسید،…»