کتاب ثروتمندترین مرد بابل نوشتهی جورج سیموئل کلاسون، اثری کلاسیک و ماندگار در حوزهی مدیریت مالی شخصی است. این کتاب نخستین بار در سال 1926 منتشر شد و همچنان یکی از محبوبترین منابع برای یادگیری اصول مالی به شمار میرود. نویسنده با بهرهگیری از داستانها و حکایتهایی از دوران باستان، به ویژه از تمدن بابل، مفاهیمی چون پسانداز، سرمایهگذاری، و عقل معاش را با زبانی ساده و تأثیرگذار آموزش میدهد.
ثروتمندترین مرد بابل شامل مجموعهای از داستانهای کوتاه است که در قالب گفتوگو میان شخصیتهای بابلی روایت میشوند. در مرکز این داستانها، شخصیتی به نام آرکاد قرار دارد؛ مردی که از فقر به ثروت عظیمی دست یافته و رازهای موفقیت مالی خود را با دیگران در میان میگذارد.
نویسنده با استفاده از این حکایتها، قوانینی ساده اما کاربردی ارائه میدهد، از جمله:
بخشی از درآمد خود را همیشه پسانداز کن
برای پولت کاری پیدا کن تا بیشتر شود
از بدهی بیهوده بپرهیز
دانش مالیات را افزایش بده
زبان کتاب روان و داستانها بهگونهای طراحی شدهاند که هم آموزنده باشند و هم برای مخاطب جذابیت داشته باشند. این اثر بدون استفاده از اصطلاحات پیچیده، مفاهیم مهم اقتصادی را در دل داستانهایی سرگرمکننده ارائه میکند.
کتاب ثروتمندترین مرد بابل برای تمام افرادی مناسب است که به دنبال بهبود وضعیت مالی خود هستند. چه کسی که در آغاز راه درآمدزایی است و چه فردی که درآمد دارد اما نمیداند چگونه آن را مدیریت کند، میتواند از این کتاب بهرهمند شود. این کتاب بهویژه برای جوانان، کارآفرینان تازهکار، و کسانی که به دنبال عادتهای مالی سالم هستند، بسیار مفید خواهد بود. همچنین مربیان مالی و مشاوران اقتصادی نیز میتوانند از داستانهای آن در آموزش مفاهیم مالی استفاده کنند.در یک جمله، ثروتمندترین مرد بابل پلی میان حکمت باستان و نیازهای مالی انسان مدرن است.
آرکاد با عصبانیت گفت: «اراده! چه مزخرفاتی. آیا شما فکر میکنید که اراده به انسان توانایی بلند کردن باری که یک شتر نمیتواند بلند کند را میدهد یا اینکه باری را روی زمین بکشد که حتی گاوهای نر هم نمیتوانند آن را روی زمین بکشند؟ قدرت اراده چیزی نیست جز عزم راسخ برای انجام دادن وظیفهای که تحقق آن را هدف خود قرار دادهاید. اگر من برای خود وظیفهای تعیین کنم، هرچقدر هم که ساده و پیشپاافتاده باشد، باید آن را به انجام برسانم؛ وگرنه چطور میتوانم در انجام دادن کارهای مهمتر به خود اطمینان داشته باشم؟ آیا من باید به خودم بگویم، به مدت صد روز، در حین عبور از پل به سمت شهر، من یک سنگریزه از کناره جاده برمیدارم و به داخل نهر میاندازم؛ من این کار را هر روز انجام میدهم. اگر در روز هفتم از پل رد شوم و فراموش کنم سنگریزهای را داخل رودخانه بیندازم، به خود نمیگویم که فردا دوتا سنگریزه به داخل رودخانه میاندازم، در عوض برمیگردم و سنگی را داخل آب میاندازم. روز بیستم هم به خودم نمیگویم که آرکاد، این کار بیفایده است. چه سودی دارد که هر روز یک سنگریزه را به رودخانه میاندازی؟ یک مشت سنگریزه را به داخل آب بینداز و خودت را راحت کن. هرگز نه این حرف را میزنم و نه این کار را میکنم. هنگامی که من وظیفهای را برای خود تعیین میکنم، آن را به انجام میرسانم. بنابراین، مراقب هستم که با وظایف مشکل و غیرممکن شروع نکنم، زیرا دوست دارم اوقات فراغت هم داشته باشم».
سپس دوست دیگری گفت: «اگر هرآنچه که تو میگویی حقیقت داشته باشد، و همانطور که خودت هم گفتهای منطقی به نظر میرسد، پس کار خیلی سادهای است و اگر همه آن را انجام دهند، در این صورت ثروت کافی برای همه وجود نخواهد داشت».
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir