کتاب ننه یخی ،پسر و تابستان فصل نخست با عنوان «شکار خطرناک» نامگذاری شده است که به شخصی به نام «هانی» مربوط میشود که برای گرفتن پروانه از بالای دیوار بر زمین میافتد بالاخره کارش به بیمارستان میکشد. فصل دوم این اثر «تلاش بیهوده در بن بست یا دوست یک هفتهای» نام دارد که شخصیت اصلی در بیمارستان بستری بوده و فامیلها از جمله عمه و زن عمو به عیادت «هانی» میروند. فصل سوم رمان «ننه یخی، پسر و تابستان» با نام «دوباره خانه»، فصل چهارم با عنوان «کوه زمرد» و فصل پنجم این اثر با نام سرقت بزرگ» نامگذاری شدهاند. رمان «ننه یخی، پسر و تابستان» از زبان قهرمان اصلی داستان که پسری 14 ساله با نام «هانی» است، بیان میشود. «حمیدرضا نجفی» در کتاب «ننه یخی، پسر و تابستان» اینگونه داستان را آغاز میکند: «میگویند یکی از کارهای باحالی که خدا میکند این است جای هر چیزی که میگیرد، یک چیز خوبتر میدهد. اما این چیز خوبتر برای من چه میتوانست باشد؟ چهارده سالت باشد و اولین روز تابستان و فکر کنی که این تابستان مثل بقیه تابستانها نیست. یک پروانه سبز و خاکستری به قول معلم علوم بیمانند (البته او این کلمه را هم به عنوان تعریف و هم تنبیه به کار میبرد)، بله، بیمانند از صبح بالای سر باغچه بپلکد و احتمالاً روح نامردش هم خبر نداشته باشد از زبلخانی که در کمینش نشسته؛ و زبلخان که من باشم هم بیخبر از پایان عمر زبلخانیاش تا ساعتی دیگر. اولش پروانه را با برگهای شمعدانی لب حوض اشتباه گرفتم. پدرم حوض را تازه آب انداخته بود. هنوز خنکی هوای صبح اجازه آب تنی نمیداد. پدرم خانه نبود؛ بر عکس همیشه، اما خدا مثل همیشه در تدارک کار جالبی بود که دست زبلخان بدهد. پسر بچهای که مثل هر همنوع سالمش بلد است به خوبی از دیوار راست بالا برود؛ یعنی اگر بلد نباشد به طور ختم سلامتش مشکل دارد!».
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir