مادر رمان مادر گورکی، نه فقط در روسیه پیش از انقلاب اکتبر 1917، که در شوروی پس از آن و در چندین دهه، در بیشتر کشورهای جهان سومی آن روزگار و پیرامونی این روزگار، با هر نسل تازه و نوپایی که گام در عرصه فرهنگ و سیاست مینهاد، این روند نفیدرنفی را زیسته است. هم از این روست که گرچه بر قلهی ادبیات روسیه غولهایی چون تولستوی، داستایوفسکی و چخوف سر بر آسمان میسایند، اما تاریخ ادبیات شوروی را بدون رمان مادر گورکی نمیتوان نوشت. در داستان گورکی، مادر، زنی است میانهسال با غباری از غم و اندوه بر چهره و تحمل رنج و تحقیری که سالهاست بر جسم و روحش تازیانه میزند و اما هنوز پرتوان و مقاوم است. در برابر ناملایمات زندگی همدوش پاول ــ پسرش ــ مبارزه میکند، اعلامیهها را مخفیانه میان کارگران و کشاورزان پخش می کند و… همواره چشمان نگرانش مراقب پاول و دوستان همرزم اوست. رمان مادر ممنوعه بود، اما دستبهدست میگشت و رونویس میشد. داستان پاول و مادر در خلوتخانهها، هستههای سازمانی، کنج زندانها و… خوانده میشدو مادر با آن نگاه مهربان و درد کشیده همیشه برنده بود. مخاطب گورکی ذهنهای بیدار و جوانیست که تشنهی حقیقتاند. سرکوبگران میپندارند که ستم همواره ماندنی است اما گورکی آرام و مطمئن به جوانان میگوید: «آنچه مینماید بدین قرار نخواهد ماند…در این عشق سوزانی که بچههای ما به جهان دارند، زندگی نویی آفریده میشود.»