کتاب مرد : حاج احمد متوسلیان قسمتی از کتاب : مرد به تندی جلو آمد.مشت راست رضا را فشرد و ضامن را از دست چپ او بیرون کشید و در سوراخ نارنجک فرو کرد.از بازوان رضا گرفت و او را بالا کشید.رضا به مرد نگاه کرد.به چشمان سیاه و بینی عقابی اش.گفت:<<دیر رسیدی>>