من میترا نیستم درباره زندگی زینب کمای دختر 14 سالهای که سوژه ترور منافقین بود. کتاب من میترا نیستم در گذشته با عنوان راز درخت کاج منتشر شده بود.
کتاب من میترانیستم روایتی است از زندگی دختری نوجوان و انقلابی به نام " زینب کُمایی " که در ابتدای دهه شصت و در کوران تحرکات شوم سازمان منافقین ، به دلیل فعالیت های مذهبی - سیاسی اش مورد خشم و کینه اعضای این گروه قرار میگیرد . خاطرات شهیده زینب کمایی از زبان مادرش بیان می شود . از کودکی خودش می گوید تا اینکه با پدر شهیده زینب کمایی ازدواج می کند و از خاطرات زندگی خود و دختر شهیدش می گوید . در این میان ابعاد شخصیتی زینب خیلی به زیبای بیان شده است و اینکه با این سن کم اینقدر مسائل را به خوبی می فهمد و به خودسازی می پردازد جای بسی تفکر دارد . در انتهای کتاب تصاویر و دست نوشته های شهیده کمایی را می خوانید . وصیت نامه شهید نیز در این کتاب هست .
فضای معنوی و پر از تلاش خانوادههای متاثر از جنگ در دهه اول انقلاب و خصوصا شهیده زینب کمایی در این کتاب به خوبی به تصویر کشیده شده است و علاقهمندان به درک آن از این کتاب رضایت خواهند داشت.
شب اول فروردین سال 1361 زینب بلند شد چادرش را سر کرد و برای نماز جماعت به مسجد المهدی در خیابان فردوسی رفت . او معمولا نمازهایش را در مسجد می خواند . تلویزیون روشن بود و شهلا و شهرام برنامه سال تحویل را تماشا می کردند . دلم نیامد با زینب مخالفت کنم و از او بخواهم که مسجد نرود . زینب مثل همیشه به مسجد رفت . بیشتر از نیم ساعت از رفتن زینب به مسجد گذشت و او برنگشت . نگران شدم . پیش خودم گفتم " حتما سخنرانی یا ختم قرآن به خاطر اول سال تو مسجد برگزار شده و به همین خاطر زینب دیر کرده . " بیشتر از یک ساعت گذشت . چادر سرم کردم و به مسجد رفتم . نفهمیدم چطور به مسجد رسیدم . در دلم غوغا بود . وارد مسجد شدم هیچ کس در حیاط و شبستان نبود . نماز تمام شده بود و همه نمازگزارها رفته بودند . با دیدن مسجد خالی دست و پایم را گم کردم : " یعنی چی ؟ زینب کجا رفته ؟ " هوا تاریک بود و باد سردی می آمد . یعنی زینب کجا رفته بود ؟ او دختری نبود که بی اطلاع من جایی برود . بدون اینکه متوجه باشم و حواسم به دور و برم باشد خیابان های اطراف مسجد را گشتم . چشمم دنبال یک دختر چادری باریک و بلند بود .
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir