قربانی طهران برشی از کتاب: قهوه ام را سر کشیدم و به شیشه های مه گرفته خیره شدم. این کافه دنج را در یکی از گشت زنی هایم گوشه پارک بولوین پیدا کرده بودم. پاتوق همیشگی ام در کافه دولاپه دیگر دنج نبود. هر روز عده ای منورالفکر مفت خور ایرانی می آمدند و مسائل تکراری مطرح می کردند. قجرها فلانی را گرفته اند. قزاق ها فلان انجمن را بسته اند. درِ آن روزنامه را گل گرفته اند. پسرعمویم را از مناصب دولتی عزل کرده اند. عمهزاده ام را از امیرتومانی خلع کرده اند ... و هزار و یک خبر و شکایت بی ربط. اینجا هم نمی گذاشتند آب خوش از گلویمان پایین برود. احمق ها پاریسِ پایتخت عیش و عشرت را با مرکز ثقل تحولات سیاسی ایران اشتباه گرفته اند. یکی نیست بگوید اگر خود ناکس تان یا پسرعمو و عمه تان سرکار بود باز این طور غر می زدید؟ بابت هر روز اقامت اینجا کمِ کم پنجاه تومان هزینه می کنند. پنجاه تومان یعنی پول دو اسب کالسکهکش جوان. مگر کم پولی ست؟ با دوبرابر آن می شود یک خانه متوسط در تهران خرید. من را خر فرض کرده اند. این پول ها را از کجا می آورید که اینجا این طور قهوه فرانسه بخورید و در تیاتر و اپرا و سیرک جولان بدهید و شقی و لوپق و توپق حواله هم کنید؟
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir