مجموعه پسری که دور دنیا را رکاب زد مجموعه سفرنامه داستانی جذابی از سفر تام و دوچرخهاش بهدور دنیا است. تام، پسری ماجراجو است که روزی حس میکند دنیای واقعی باید بزرگتر از دنیای اطرافش باشد و تصمیم میگیرد با دوچرخه سفری باورنکردنی برای کشف این دنیای بزرگ آغاز کند. سفری که او را به گوشهگوشه زمین میبرد و با ماجراهایی روبهرو میکند که بسیار لذتبخش، گاهی خندهدار و گاهی هم ترسناک و عجیب هستند.
تام در سفرهایش به کشورهای مختلف، با مردم سرزمینهای متفاوت دیدار میکند، غذاهای آنان را میخورد، آداب و رسومشان را به جا میآورد و گاهی هم از سختی مسیر گله میکند. اما در نهایت، لذت این تجربه را با هیچچیزی عوض نمیکند.
سفر اول تام از اروپا آغاز شد، به آفریقا رسید و در آمریکا ادامه پیدا میکند. حالا تام در ادامه مسیرش به آسیا میرود و تجربههای جذابی هم در این قاره به دست میآورد.
در این داستان جذاب که اَلِستِر هامفِریز - نویسنده، مستندساز و ماجراجوی اهل انگلستان - بر اساس ماجراهای واقعی سفر خودش بهدور دنیا برای نوجوانان نوشته، مخاطبان با تام همراه میشوند؛ پسری ماجراجو که احساس میکند دنیای واقعی باید بزرگتر از دنیای اطراف خودش باشد و تصمیم میگیرد با دوچرخه سفر باورنکردنیاش را برای کشف دنیای بزرگ آغاز کند.
اولین ماجراجویی نویسندهٔ این کتاب زمانی بود که فقط نُه سال داشت، سفری 32 کیلومتری به ارتفاعات سه قلهٔ مشهور یورکشایر در انگلستان. سال 2001 میلادی الستر در سن 25 سالگی سفر بهدور دنیا را با دوچرخه آغاز کرد. سفر طولانی او چهار سال طول کشید و در این مدت 74 هزار کیلومتر را رکاب زد. سال 2012 میلادی او بهعنوان ماجراجوی برتر مجلهٔ نشنال جئوگرافیک انتخاب شد. او خالق ایدهٔ «ماجراجوییهای کوچک» است؛ سفرهای ماجراجویانهٔ کوچک و سادهای که از عهدهٔ هر کسی برمیآید. الستر دربارهٔ ماجراجوییهایش کتابهای زیادی نوشته که به زبانهای مختلف ترجمه شدهاند.
خواندن مجموعه پسری که دور دنیا را رکاب زد را به تمام نوجوانانی که اهل ماجراجویی هستند و تمام کودکان شجاع و عاشق سفر، پیشنهاد میکنیم.
تام سردش بود، میلرزید و ترس وجودش را گرفته بود. آنقدر تند رکاب میزد که درختهای کنار جاده را محو و تار میدید. نمیتوانست توقف کند. قرار بود خوش بگذرد؛ اما ماجرا داشت بدجوری تمام میشد! دوچرخهسواری در سرازیری کیف دارد. در واقع یکی از کارهای موردعلاقه تام همین بود؛ اما این بار خوش نمیگذشت. اصلاً هم خوش نمیگذشت.
تام داشت سقوط میکرد. با تمام سرعت توی برفی عمیق به سمت پایین یک تپه بزرگ در حال پرواز بود. ترمزهایش نمیتوانستند او را متوقف کنند. سورتمهسواری را دوست داشت؛ اما این یکی واقعاً مسخره بود. تنها کاری که میتوانست بکند محکم چسبیدن فرمان بود! منتظر تصادف بودن از خود تصادفی که داشت اتفاق میافتاد، بدتر بود.
حالا موقع آخرین راه چاره تام بود، فریادزدن!
- کمک!
هیچکس نمیتوانست کمک کند. کسی حتی صدای فریادش را هم نمیشنید. تام تنها بود. صدها کیلومتر با نزدیکترین آدمیزاد فاصله داشت. سیبری یکی از خلوتترین مناطق دنیاست و در زمستان هم یکی از سردترین جاها. هیچکس اینقدر دیوانه نبود که در این هوا بیرون باشد. هیچکس غیر از تام.
سیبری منطقهٔ وسیعی در روسیه است که بهخاطر زمستانهای طاقتفرسایش معروف شده. تام داشت سعی میکرد وسط زمستان در آنجا دوچرخهسواری کند. همه بهش گفته بودند که فکر احمقانهای است. البته شاید هم راست میگفتند.
سقوط!
تالاپ!
با صورت توی یک توده برف افتاد. برای یک یا دو دقیقه تکان نخورد. مطمئن نبود که جایی از بدنش شکسته یا نه. خیلی آرام انگشتهای پایش را تکان داد. بعد هم انگشتهای دستش. بعد هم دماغش را. انگار همه چیز سر جایش بود. برف شدت ضربه سقوطش را گرفته بود. تام خوب بود؛ اما با صورت افتادن روی برف یخزده اصلاً حس خوبی ندارد برای همین پسرک آرام خودش را سر پا کرد.
افتادن از روی دوچرخه وحشتناک است. اینکه یکعالمه برف هم از توی یقهات پایین برود چیز خوبی نیست. این دفعه را خیلی شانس آورد که آسیبی ندیده بود. وقتی بلند شد روی توده برف یک چاله به شکل یک تام متلاشیشده به جا گذاشت که باعث خندهاش شد.
به خودش گفت «انگار واقعاً دیوانهام! همه اینو بهم میگن. من اینجام وسط ناکجاآباد، تنهای تنها، با یه دوچرخه وسط چله زمستون. امروز از هر تپهای که پایین اومدم سقوط کردم. مسخره است. مسخره است؛ ولی خب عالیه!»
وقتی دوچرخه سقوط کردهاش را توی توده برف هل میداد، لبخند میزد. داشت تقلا میکرد؛ چون دوچرخه واقعاً سنگین بود. هر وسیلهای را که برای دوچرخهسواری دور دنیا لازم بود با خودش حمل میکرد. توی زمستان و سیبری، این یعنی یکعالمه باروبندیل!
دوچرخهسوار جوان، پاهایش را به زمین کوبید و دستهایش را مثل آسیاب بادی توی هوا چرخاند.
وقتی دستهایت دارند از سرما یخ میزنند بهترین کار برای گرمکردنشان همین است. بعد دوباره سوار دوچرخهاش شد. دوچرخهسواری با آن چندلایه لباسی که حالا خیس و نمدار شده بودند و اندازهٔ یک تُن وزن داشتند، کار سختی بود.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir