به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







شام در رستوران دلتنگی









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «شام در رستوران دلتنگی» رمانی برجسته از آن تیلر است و توانسته جوایز مهمی مانند پولیتزر، پن فالکنر و جایزه انجمن ملی منتقدان کتاب و کافکا را از آن خود کند. این کتاب با پرداخت دقیق به روابط خانوادگی و تأثیرات متقابل اعضای خانواده، داستانی انسانی و تأمل‌برانگیز را روایت می‌کند که در آن با چالش‌های ساده و روزمره، عمق شخصیت‌ها به شکلی چشمگیر به تصویر کشیده شده است. این اثر، همچون رمان‌های دیگرِ این نویسنده، به موضوع خانواده و تأثیر متقابل افراد بر یکدیگر می‌پردازد.

درباره کتاب «شام در رستوران دلتنگی»

این رمان، زندگی پرل و بک را به تصویر می‌کشد؛ زوجی که سال‌ها پیش ازدواج کرده‌اند و صاحب سه فرزند هستند. داستان از لحظات پایانی زندگی پرل، مادر سالخورده‌ای که در سن بیش از هشتاد سالگی به سر می‌برد، آغاز می‌شود و سپس به گذشته بازمی‌گردد و حقایق و وقایع زندگی این خانواده را مرور می‌کند. پرل زمانی که همسرش به دلیل مشکلات کاری تصمیم می‌گیرد شهر را ترک کند، مجبور می‌شود به تنهایی با سه فرزند نوجوان خود در بالتیمور زندگی کند، در حالی که فشارهای زندگی و ناملایمات، روحیات هر یک از اعضای خانواده را عیان می‌سازد. آن تیلر در این اثر با نگاهی روان‌شناسانه و اجتماعی، به عمق شخصیت‌ها نفوذ می‌کند و ضمن نشان دادن پیچیدگی‌ها و تفاوت‌های فردی، از قهرمان و ضدقهرمان، خوب و بد مطلق پرهیز می‌کند. نگاه واقع‌بینانه نویسنده به روابط خانوادگی و تأثیرات متقابل افراد، باعث شده است این کتاب نه تنها داستانی جذاب بلکه اثری عمیق و پرمغز از زندگی باشد.
چرا باید این کتاب را خواند؟
اگر به دنبال رمانی هستید که فراتر از داستان‌های معمولی، به عمق روابط انسانی و پیچیدگی‌های عاطفی درون یک خانواده بپردازد، «شام در رستوران دلتنگی» بهترین انتخاب است. این کتاب با پرداخت ظریف و دقیق به جزئیات روانی شخصیت‌ها، شما را به دنیایی می‌برد که در آن تفاوت‌ها و تضادهای انسانی به موضوع اصلی تبدیل می‌شوند و خواننده را به تأمل درباره زندگی و ارزش‌های انسانی دعوت می‌کند. همچنین سبک روایت روان و عمیق آن تیلر، تجربه‌ای خواندنی و به یادماندنی را رقم می‌زند که تا مدت‌ها با شما خواهد ماند.

خواندن کتاب «شام در رستوران دلتنگی» را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

این کتاب برای دوستداران ادبیات داستانی، کسانی که به روانشناسی شخصیت و روابط انسانی علاقه‌مندند و همچنین مخاطبانی که می‌خواهند از طریق داستانی فرهنگی و اجتماعی با عمیق‌ترین لایه‌های زندگی خانوادگی آشنا شوند، پیشنهاد می‌شود. اگر دوست دارید داستانی با ساختاری پروانه‌گونه و نگاهی زنانه به مسائل پیچیده خانوادگی را تجربه کنید، این رمان قطعا می‌تواند پاسخگوی نیازهای شما باشد.

در بخشی از کتاب «شام در رستوران دلتنگی» می‌خوانیم

«در گذشته خیلی‌ها به جنی تال گفته بودند که وقتی بزرگ شود، دختر زیبایی می‌شود اما وقتی جنی بزرگ شد تمام آن آدم‌ها آن‌قدر پیر شده بودند که حتا ممکن بود، مُرده باشند. کسانی هم که همسن‌وسال جنی بودند چیز زیادی در او نمی‌دیدند. در هفده سالگی جنی لاغر و استخوانی بود و چهره‌ای خشن داشت. استخوان‌هایش به حدی تیز بودند که آدم احساس می‌کرد ممکن است پوست تنش را سوراخ کنند. با وجود اعتراض‌های مادر، جنی موهای زبر و سیاهش را همیشه کوتاه نگه می‌داشت: یک هفته موهایش را کوتاه و چتری می‌کرد و هفته بعد طره‌ای از چتر مویش را، که تصادفی کمی به سمت چپ کج شده بود، کوتاه می‌کرد. بعد برای جبران اشتباهش آن‌قدر چتری‌هایش را کوتاه می‌کرد که هر کس می‌دید، فکر می‌کرد سرش آسیب دیده است. در حالی که همکلاسی‌هایش (در سال 1952) دامن‌های پف‌دار و بلوزهای شیک می‌پوشیدند و پشت یقه‌شان را بالا می‌دادند، جنی لباس‌های دست‌دوم مادرش را می‌پوشید: لباس‌هایی شل و رنگ‌ورو رفته که مد دههٔ چهل بودند. سرشانه‌های بزرگی داشتند اما دامن‌هایشان کوتاه بود. و چون مادر جنی همیشه از مدل لباس‌های گل‌وگشاد ولگردها خوشش نمی‌آمد، جنی هم باید از همان کفش‌های آکسفورد چرمی خشک و قهوه‌ای می‌پوشید که برادرانش می‌پوشیدند.‌ جنی هر روز صبح با قدم‌هایی سنگین و چهره‌ای ناراحت و عصبانی راهی مدرسه می‌شد. تعجبی هم نداشت که کسی هم مایل نبود با او همصحبت شود. جنی قرار بود برای اولین بار در عمرش به تنها فرزند باقیمانده در خانه تبدیل شود. کودی، برادرش، دانشگاه رفته بود. اما ازرا، برادر دیگرش، حاضر نشده بود به دانشگاه برود و در رستوران اسکارلاتی مشغول به کار شده بود؛ کاری که مادرش آشکارا امیدوار بود فقط یک شغل موقتی باشد. ازرا در رستوران برای سالاد، سبزیجات خرد می‌کرد و زمانی که دیگر می‌خواست وارد مرحلهٔ سس درست کردن بشود، برایش احضاریهٔ فراخوان به خدمت فرستادند. هیچ‌کدام از اعضای خانواده این موضوع را پیش‌بینی نکرده بود: ازرای آرام باید می‌رفت و در شبه‌جزیرهٔ کره جان می‌کند. حتماً چپ و راست هم پایش به سرنیزه‌اش گیر می‌کرد و زمین می‌خورد. بدون شک یک مشکلی داشت که مانع از سربازی رفتنش می‌شد: مثلاً ضعف ستون فقرات یا دید چشم. اما نه، کاشف به عمل آمد که ازرا در سلامت کامل است و ماه نوامبر فراخوان گرفت تا خود را به پادگانی در جنوب معرفی کند. موقعی که ازرا بار سفر می‌بست، جنی روی تختش نشست. از این‌که می‌دید برادرش رکوردر چوب گلابی‌اش را هم برداشت، یعنی همان سازی که با حقوق اولین هفتهٔ کارش خریده بود، متأثر شد. جنی احساس می‌کرد ازرا اصلاً نمی‌داند وارد چه مخمصه‌ای می‌شود. ازرا با همان حرکات سنجیده و محتاطانه‌اش وسایلی را که قصد داشت به بخش انبار پادگان بسپارد، جمع می‌کرد. چون مادر قصد داشت بعد از رفتن او اتاقش را اجاره دهد، ازرا نمی‌توانست وسایلش را همان‌جا رها کند. همین‌حالا هم تخت برادرش، کودی، را برای یک مستأجرِ پانسیونی مرتب کرده بودند. پتوهای روی تخت را مثل پوستهٔ صاف و محکم طبل روی تشک نازک کشیده بودند. لوازم ورزشی کودی را هم داخل چند کارتن بسته‌بندی کرده بودند.»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه