کتاب هزار ویک جشن دربردارندة داستانی با موضوع اجتماعی است. در این داستان، «نوروز» اوّلین آموزگار چهار قبیله در دورة پیش از انقلاب است. او اوّلین رعیتزاده و روستازادهای است که به واسطة ملّا بودن پدر و هوش و استعداد خدادادی و به لطف ادارة فرهنگ، معلّم شده است. نوروز مورد توجّه خان است. خان او را مأمور تدارکات جشن مفصّلی به مناسبت ورود شاه و ملکه میکند. علیرغم تلاشهای نوروز در روز جشن اتّفاقات ناگواری روی داده و جشن به خاطرهای تلخ تبدیل میشود.