مهميرا «مهمیرا»داستان زندگی زنی با اجنه است داستان در مورد زن است که وقتی دخترش او را رها کرده و به آمریکا میرود،تنها میماند و ازدواج مجدد میکند ولی در ازدواج مجدد خود آسیب میبیند چرا که همسرش چندان آدم پایبندی نیست. اما در طول داستان با جنی آشنا میشود و این جن به او کمک میکند تا همه چیز به نفعاش عوض شود. داستان «مهمیرا» در سبک سورئال است. دربخشی از کتاب مهمیرا می خوانیم: براي چند ثانيه سرماي بيشتري را در خانه احساس كردم كه حالا مطمئن بودم اين حس نه فقط به خاطر سردي هواي خانه كه از روي ترس ميباشد. با قدمهايي آهسته به پنجره نزديك شدم و هنوز پرده را كنار نزده بودم كه يك بار ديگر همان نور را در حياط ديدم اما مشخص بود در انتهاي حياط و نزديك ديوار است. خدايا نكند همان مجنون و معلومالحالي كه صبح مرا تا سرحد جنون ترسانده بود به واقع توانسته باشد از ديوار بالا آمده و خود را به داخل حياط برساند؟!