داستان دیوانهوار به نوعی روایتی است از مسائل اجتماعی که تقریبا همه مردم و خانوادهها گرفتار آن هستند. کتاب «دیوانه وار» در مورد آیدا، دختر نوجوانی است که با پدر، مادر و خواهرش مهسا و برادرش آیدین در یک آپارتمان ۷۰ متری زندگی میکند. پدر و مادر آیدا از صبح تا شب سرکارند و روزهای تعطیل را هم توی رختخواب میگذرانند. اهمیتی به بچهها نمیدهند و عملاً مسئولیت آنها روی دوش آیداست. آپارتمان آنها مثل زندگی آشفته ساکنانش، کثیف و بیسروسامان است. زندگی این خانواده بر همین روال است تا آنکه پدر آیدا آگهی گم شدن سگی را در روزنامه میبیند که برای پیدا کردنش پاداش کلانی در نظر گرفتهاند. پدر برای یافتن سگ به تکاپو میافتد و آیدا دلخور است چون نمیتواند به اندازه آن سگ گمشده نظر پدر و مادر خود را جلب کند. در همین گیرودار آیدین به علت عدم مراقبت درست با چاقو به خودش آسیب میزند و میمیرد. آیدا که در اثر این حادثه ویران شده است و قادر به تحمل خانه و خانوادهاش نیست خانه را ترک میکند و با مادربزرگ محبوبش که ساکن خانه سالمندان است به سفر میرود. در راه سفر یک باند خلافکار آیدا را میربایند. پدر و مادر آیدا که از کرده خود پشیمانند برای یافتن دخترشان ۷۰ میلیون تومان معادل قیمت آپارتمانشان مژدگانی تعیین میکنند. ربایندگان آیدا با دیدن آگهی متوجه میشوند برگرداندن او بهصرفهتر از فروش اعضاء بدنش است. آنها طبق نقشهای پول را میگیرند و آیدا را به پدر و مادرش پس میدهند. آیدا در مدت اسارت از شدت ترس همه موهایش سفید شده و چنان از نظر روحی آسیب دیده که در بیمارستان رواندرمانی بستری میشود.