کتاب پژوهشهای تفسیری در سازمان استراتژیهای پدیدارشناسی و پدیدارنگاری پژوهش تفسیری، به زبان ساده، کاوشگری در دنیای هزارتوی تجارب و برداشتهای متنوع و مختلف افراد از پدیدههاست. در همین راستا، در این کتاب نیز سعی شده دو استراتژی پژوهش تفسیری (پدیدارشناسی و پدیدارنگاری) معرفی شوند تا بدین طریق ابزاری در اختیار علاقهمندان به پژوهشهای تفسیری قرار داده شود. در این کتاب به منظور فهم بهتر جایگاه و نقش استراتژیهای مورد بحث (پدیدارشناسی و پدیدارنگاری) در پژوهشهای اجتماعی و سازمانی، ابتدا به بازاندیشی و انعکاسگری در مورد پیشفرضها و موضوعات بحثانگیز مهم مربوط به علم، ماهیت روش علمی، پژوهش و شناختشناسیهای بدیل اثباتگرایی در عرصه علوم اجتماعی پرداخته شده است. نویسندگان در فصل اول با عنوان «بازاندیشی»، ضمن طرح سئوالاتی از قبیل: 1. رهآورد بکارگیری رویکرد علوم طبیعی در پژوهشهای علوم اجتماعی چه بوده است؟ 2. موضوع مورد مطالعه علوم اجتماعی چه تفاوتی با موضوع علوم طبیعی دارد؟ 3. آیا دانش تفسیری حاصل از پژوهشهای اجتماعی تفسیری دانش معتبری است؟ 4. مواضع هستیشناختی و شناختشناختی مختلف مطرح در علوم اجتماعی کدامند؟ 5. علت مطرح شدن نظریات هستیشناختی و شناختشناختی جدید در عرصه علوم اجتماعی چیست؟؛ به دنبال اهداف زیر میباشند: 1. ترغیب بازاندیشی در مورد روشهای پژوهشی مطالعات سازمان. 2. بازاندیشی در مورد ماهیت علم و پژوهش. 3. بحث و بازاندیشی در مورد علم اجتماعی تفسیری. 4. مرور بعضی اندیشهها و نظریات مربوط به تفاوت علوم اجتماعی و علوم طبیعی. 5. آشنایی مقدماتی با بعضی نظریات شناختشناسی جدید در علوم اجتماعی. فصل دوم با عنوان «پدیدارشناسی»، سعی دارد با مروری اجمالی بر مبانی فلسفی استراتژی پژوهشی پدیدارشناسی که در واقع محور اصلی مطالعات تفسیری در علم اجتماعی است، ضرورت بازگشت مطالعات علم اجتماعی و همچنین مطالعات سازمانی را از دنیای تصنعی و علیت محور علوم طبیعی به زیست جهان معنامحوری که باید پایه پژوهشهای علوم اجتماعی قرار گیرد روشن نماید. از این رو با استفاده از رویکردی که هوسرل آن را در پاسخ به عدم تناسب و کفایت بکارگیری روشهای علوم طبیعی در علوم اجتماعی و همچنین به منظور بنیاننهادن مبنایی اصیل برای پژوهشهای علوم اجتماعی نظم و نسق بخشیده است (پدیدارشناسی) و ارائه توضیحاتی در مورد شیوه اجرای اینگونه پژوهشها در عرصه مطالعات سازمانی، سعی شده است به ارتقای جایگاه مطالعات تفسیری در علم اجتماعی و بهویژه عرصه مطالعات سازمان و مدیریت پرداخته شود. نویسندگان در این فصل ضمن طرح سئوالاتی از قبیل: 1. پدیدارشناسی در پاسخ به چه مشکلی (مشکلاتی) پدید آمد؟ 2. مفاهیم و اصول مکتب پدیدارشناسی هوسرل چیستند؟ 3. رویکردهای عمده پدیدارشناسی کدامند و تفاوت آنها در چیست؟ 4. انتقادات هایدگر به پدیدارشناسی هوسرل از موضع روششناسی چیست؟ 5. چگونه میتوان یک پروژه پژوهشی را با استفاده از استراتژی پدیدارشناسی انجام داد؟؛ به دنبال اهداف زیر میباشند: 1. معرفی خاستگاه پیدایش مکتب پدیدارشناسی. 2. آشنایی با دو رویکرد عمده استراتژی پژوهش پدیدارشناسی. 3. معرفی روش فلسفی هوسرل برای دستیابی به ذات پدیدارها. 4. ارایه گامهای اجرایی هر دو رویکرد پدیدارشناسی. 5. آشنایی با تفاوتهای رویکرد توصیفی (هوسرلی) و تفسیری (هایدگری) پدیدارشناسی. فصل سوم با عنوان «پدیدارنگاری»، ابتدا به ارائه پیشفرضهای اصلی و خاستگاه این استراتژی پژوهشی پرداخته و متعاقباً به تشریح مفاهیم و اصطلاحات اصلی، که فهم درست این استراتژی منوط به درک آنهاست پرداخته شده است. همچنین به منظور فراهم کردن مقدمات اجرای این استراتژی، در نهایت، مراحل اجرایی این استراتژی پژوهشی را به تفصیل ذکر شده و خلاصه نمونهای از پژوهشهای انجام شده با استفاده از این استراتژی را همراه با انتقادات مطرح شده در مورد آن ارائه شده است. این فصل همچنین ضمن طرح سئوالاتی از قبیل: 1. استراتژی پژوهشی پدیدارنگاری در کجا و به چه صورت پدید آمده است؟ 2. استراتژی پژوهشی پدیدارنگاری بر چه پیشفرضهایی استوار است؟ 3. جایگاه پدیدارنگاری در میان پارادایمهای پژوهشی و دیگر استراتژیهای پژوهش چگونه است؟ 4. پدیدارنگاری چگونه به توصیف تجارب زیسته مشارکتکنندگان میپردازد؟ 5. تفاوتها و شباهتهای پدیدارنگاری و پدیدارشناسی چیست؟؛ به دنبال اهداف زیر میباشد: 1. معرفی خاستگاه استراتژی پژوهشی پدیدارنگاری. 2. معرفی پیشفرضهای پدیدارنگاری. 3. تشریح مبانی نظری استراتژی پدیدارنگاری. 4. بررسی ماهیت و ساختار تجربه در استراتژی پژوهشی پدیدارنگاری. 5. ارایه شیوه اجرای یک پروژه پژوهشی پدیدارنگاری.