کتاب سهام خیام: دختری از هویزه تاریخ ایران، همواره شاهد رشادتها و دلیریهای مردان، زنان و کودکان شهرهای مرزی در برابر هجوم بیگانگان و استعمارگران بوده است. این فداکاریها و جانفشانیها در ادبیات ایران نیز تاثیرگذار بوده است؛در این زمینه ادبیات دفاع مقدس، متأثر از این حوادث خالق کتابهای متعددی بوده است. کتاب «سهام خیام؛ دختری از هویزه» از همین دسته آثار بوده و نوشتاری مستند درباره زندگی کوتاه و شهادت سهام خیام به دست نیروهای رژیم عراق است. در ابتدای کتاب توضیحاتی درباره چرایی نگارش این اثر و مهجور بودن نام این کودک شهید داده شده است و به اعتقاد نگارنده، این اولین اثر مکتوب و مستقل درباره حادثه هویزه است. مطالعات صورتگرفته توسط سید قاسم یاحسینی و ذکر مشخصات جغرافیایی و حوادث تاریخی منطقه دشت آزادگان و هویزه در بخشهای ابتدایی کتاب، این اثر را تبدیل به مرجعی ارزشمند برای دیگر مولفان و علاقهمندان ادبیات دفاع مقدس کرده است. نویسنده در بخشهای بعدی کتاب، به ذکر توضیحاتی درباره خانواده سهام و تولد او پرداخته است. این جزئیات موجب آمادگی ذهن خواننده و درک بیشتر او از روایت شده و او را آماده مواجه شدن با رویدادهای بعدی خواهد کرد. همچنین مصاحبهها و خاطرات خانواده و آشنایان سهام خیام بیهیچگونه دخل و تصرف و با زبانی ساده و بیپیرایه در کتاب گنجانده شده است. این موضوع باعث شده تا خواننده ضمن آگاهی از در دست داشتن یک اثر مستند داستانی، در هنگام خواندن بخشهای بعدی کتاب، راحتتر به منطق حوادث پی ببرد. سادگی کلام در نقلقولهای شاهدان عینی ماجرا و اطرافیان، به نویسنده کمک کرده تا بدون نیاز به مبالغه و قهرمانپروی، روایتی شیوا و گویا از حادثه هویزه خلق کند. کتاب حاضر جزو معدود آثار ارزشمند در مورد اولینها است؛ اولین روزهای جنگ، اولین شهرهای اشغالشده و اولین شهدا؛ کسانی که با رشادت و از خودگذشتگی، موجی از ایثار و فداکاری در سرتاسر ایران به راهانداختند. بیشک ثبت و ضبط خاطراتی از شهدای بزرگ و گمنام هشت سال دفاع مقدس در حوزه ادبیات جنگ، نویدبخش خلق آثار هنری در بخشهایی است که به دلیل عدم شناخت و مطالعه در مورد جنگ ایران و عراق، از آن فاصله گرفتهاند. قسمتی از کتاب : یک مرد جوان پیکر خونین سهام را بر دستان خود گرفت و همراه با سیل جمعیت و تکبیرگویان به خانه اش که نزدیک مطب دکتری بود، رفتیم. در آن لحظات من به لبا سهای سهام که پر از خون بود، نگاه می کردم. هنوز دور سرش روسری بود. پیراهنش که دورچی بلندی بود، گل های زرد و نارنجی داشت. تمیز و نو بود و فکر می کنم سهام آن روز لباس عیدش را پوشیده بود. یک انگشتر طلا هم در انگشت دست راستش بود. صفحه ۵۰