منطق گزینش بیانات و خاطراتی که در کتاب «خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده» آمده است، مبتنی بر آشناییزدایی از «تصویر عمومی شده» امام خمینی است. کتاب از سه بخش تشکیل شده است: مقدمه تدوینگر، بیانات امام خمینی و خاطراتی ناب از امام خمینی. این کتاب دید خواننده را نسبت به شخصیت امام خمینی (ره) تغییر میدهد.
پدیدههای زیادی هستند که به علت استفاده مکرر برای ما معمولی میشوند و به آنها عادت میکنیم، حتی ممکن است بدون کوچکترین توجه و احساسی از کنار آنها بگذریم. منتقدان ادبی فرمالیست معتقدند برای رهایی از این امر باید دست به «آشناییزدایی» این گونه از پدیدهها زد. اصطلاح «آشناییزدایی» اولینبار توسط شکلوفسکی منتقد فرمالیست روس به کار رفت.
مرسوم است که درباره متفکران و اندیشمندان آثاری با عنوان «آشنایی با آرای و اندیشههای...» نوشته میشود. اهل تفکر چون در قید عادات نیستند و خلاف آمد عادات میاندیشند، از ساحت زندگی روزمره مردم فاصله دارند. ازاینرو نیاز به آشنایی با آنها داریم، اما متفکرانی که توانستهاند جمع نظر و عمل کنند، گاه از فرط آشنایی، ناشناخته میمانند. آنها رعایت مراتب در معاشرت با خلق را بر خود فرض میدانند؛ لذا هرکسی به اقتضای استعداد خود از آنها بهره میبرد. میان خلق هستند و با خلق نیستند! نقطه عزیمت در شناخت چنین متفکرانی «آشناییزدایی» است.
آشناییزدایی از آرای و اندیشههای آنها سرآغاز طرح پرسشهای جدی برای محققان است. حضرت امام (ره) هم یکی از متفکرانی است که جمع نظر و عمل کرده است و در شناخت ایشان تا حد زیادی در حجاب آشناپنداری و معاصرت ماندهایم. میبایست به هاضمه رسانهها بیش از مستوریای که این متفکران پیشه کردهاند تا حقیقت وجودشان را نهان دارند، توجه کرد. گذشته از ذات رسانه که با هر پوشیدگیای سر ستیز دارد، سیاستگذاری رسانهها به گمان نویسنده مهمترین عامل به حجاب بردن تفکر و اندیشه مردانی چون حضرت امام (ره) است.
امام (ره) بزرگترین شخصیت معروف و درعینحال ناشناخته در جهان به شمار میآید، زیرا مردم او را میشناسند و دربارهاش موضعگیری کردهاند؛ ولی زندگی و ساختار شخصیتی او پیچیدهتر از این موضعگیریهاست. ازاینرو آیتالله خمینی یک «پدیده انسانی بسیار پیچیده» است که نویسنده در این کتاب به این پیچیدگیها میپردازد.
همه علاقهمندان به شناخت شخصیت امام خمینی (ره) مخاطبان این کتاباند.
زمانی که مرحوم طالقانی فهمیدند فرزندشان دستگیر شده، در اعتراض به این موضوع، چند روزی از نظرها پنهان شدند.
پس از آنکه ایشان خدمت امام رسیدند، امام به او گفتند: پسر شما یکی از منحرفان وابسته به گروهکهای چپ است و نباید این قدر از این بابت که دستگیر شده است، ناراحت شوید. والله اگر احمد دچار کوچکترین انحرافی شود که حکمش مرگ باشد، من شخصاً او را خواهم کشت.
یکروز، نامهای خطاب به بسیجیان برای پخش در صداوسیما فرستاده بودند. ناگهان خواستند پیام را قبل از پخش برگردانند. کاغذ را که گرفت، واژهای را تغییر داد و فرمود: د:
در پیام چنین نوشته بودم: من با تمام همّم به شما دعا میکنم، لذا آن را به بیشترین همّم تبدیل کردم، این جمله دقیقتر است.
در مورد بازگشت امام به ایران، همه تجزیهوتحلیل میکردند و نظر میدادند که نباید رفت. دشمن بهشدت بر این مسئله اصرار داشت و متأسفانه تقریباً همه دوستان نیز تحتتأثیر همین جو، تحلیلها و استدلالها بودند. این افراد اصرار داشتند که امام در این موقعیت نباید برگردد. امام فرمودند:
«وقتی دیدم دنیا مخالفت میکند، فهمیدم این راه حق» ست.
امام وقتی میدید من روزهای تعطیل مشغول درس هستم، میگفتند: «به جایی نمیرسی، چون باید موقع تفریح، تفریح کنی.» به پسرم هم فرمودند:
«من نه یک ساعت تفریحم را گذاشتم برای درس، و نه یک ساعت وقت درسم را برای تفریح گذاشتم.»
به امام عرض کردیم ممکن است این عدم تأیید و حمایت شما از حرکتهای مسلحانه اسلامی داخلی، به انزوا روحانیت از صحنه سیاسی و مبارزاتی جامعه بیانجامید. اکنون جو حاکم بر کشور به نفع این دسته از گروههای مبارز است؛ ازاینرو مصلحت ایجاب میکند که برای نگهداری حمایت مردم و همراهی با جو حاکم، این حرکتهای مسلحانه را به نحوی تأیید کنید. امام فرمود:
«اگر چنانچه تشخیص دهم وظیفه شرعی من این است که در یک دهکده دورافتاده و متروک بروم و انجاموظیفه کنم، آن را انجام میدهم؛ حتی اگر هیچکس به من توجهی نکند و از انظار ساقط شوم. شما بدانید این حرکتها میگذرد و آنچه اصالت دارد و حقیقت است، خود را نشان خو» هد داد.
قرار شد اطلاعیه را من بنویسم. درباره امضای اطلاعیه اختلافنظر وجود داشت. متن اطلاعیه به همراه امضاهای پیشنهادی (رئیسدفتر امام، کمیته تصمیمگیری، دفتر مخصوص، همراهان امام، اطرافیان امام و...) احمد آقا آن را خدمت امام برد. ایشان پس از بیان مطالبی درباره متن و انجام برخی اصلاحات: فرمودند:
«من یک آخوندم، یک طلبه هم کارهایم را انجام میدهد. نه کمیته به دنبالم بچسبانید، نه دفتر مخصوص و نه» میز دیگری.
امام پیاده جابهجا میشد، تا بالاخره با اصرار و استدعا دانشجویان و طلاب قبول کردند که با تاکسی فاصله بین منزل و حوزه را طی کنند. یک شب سوار تاکسی شده بودم، راننده با یکی از مسافران صحبت میکرد که: «فلان مرجع فلان مبلغ میپردازد و فلانی چقدر کرایه تاکسی میدهد، ولی آقای خمینی هنوز کرایه معمولی میدهد». خلاصه، ایشان با سهم امام بازی نمیکرد و سهم امام را وسیله عنوانتراشی قرار نمیداد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir