کتاب «دین در محدوده عقل تنها» اثر ایمانوئل کانت یکی از آثار برجسته فلسفه دین در تاریخ اندیشه غرب است که در سال 1793 منتشر شده است. این کتاب به بررسی رابطه دین و عقل میپردازد و تلاش میکند دینی را معرفی کند که مبتنی بر اخلاق و عقلانیت باشد، نه وحی و مراسم مذهبی سنتی. کانت در این اثر نشان میدهد که اثبات وجود خداوند بر پایه منطق ممکن نیست، اما عمل کردن به گونهای که گویی خدا وجود دارد، از نظر اخلاقی منطقی و ضروری است. او مراسم مذهبی، خرافات و سلسله مراتب کلیسا را به شدت نقد میکند و بر این باور است که دین باید پاسخگوی نیازهای اخلاقی و زندگی انسان در زمان خود باشد؛ در غیر این صورت، حق طبیعی حذف از صحنه زندگی را دارد. کتاب در چهار فصل تدوین شده است: بنیاد شر در طبیعت انسان و ضرورت اصلاح اخلاقی، تضاد میان دو اصل خیر و شر در وجود انسان، چگونگی استقرار خیر از طریق تاسیس جامعه مدنی عقلانی، نقد خدمت دینی واقعی و شبهخدمت یا خدمت کاذب. این اثر تأثیر عمیقی بر فلسفه دین و الهیات داشته و انقلاب فکری کانت در این کتاب، پیام مهمی دارد: «دین برای زندگی کردن است، نه زندگی برای دین داشتن.» کتاب در میان علاقهمندان به فلسفه دین، فلسفه اخلاق و فلسفه کانت جایگاه ویژهای دارد.
کانت در کتاب دین در محدوده عقل تنها تفسیری از دین آورده است که دست کم در غرب پیش از کانت سابقه چندانی نداشته است.انقلاب کپرنیکی کانت در کتاب "دین در در محدوده عقل تنها" حاوی این پیام است که: دین برای زندگی کردن است نه زندگی برای دین داشتن و دینی که نتواند جوابگوی نیازهای زندگی زمان خود باشد حق طبیعی آن حذف از صحنه زندگی است. کتاب"دین در محدوده عقل تنها"، شرح مقابله خیر و شر در وجود انسان و بروز آثار این دو انگیزه در رفتار اجتماعی او و امید به پیروزی نهایی خیر بر شر در وجود انسان و افعال اوست. این کتاب از چهار فصل تشکیل شده است. در فصل اول، سخن از بنیاد شر در طبیعت انسان است. در فصل دوم، از تضاد میان دواصل خیر و شر در وجود انسان سخن رفته است. در فصل سوم، غلبه خیر بر شر به عنوان برقراری حکومت الهی بر زمین، مورد بحث قرار گرفته است و در فصل چهارم، کانت به بحث در مورد نسبت دیانت به سازمان روحانیت یا کلیسا پرداخته است.
دانشجویان و پژوهشگران فلسفه دین، فلسفه اخلاق و فلسفه کانت که میخواهند دیدگاه فلسفی و عقلانی کانت درباره دین را عمیقتر درک کنند. کسانی که به دنبال فهم رابطه عقل و دین، نقد ادیان تاریخی و اهمیت اخلاق در دین هستند و میخواهند با رویکردی عقلانی و انتقادی به دین آشنا شوند. علاقهمندان به فلسفه غرب و تاریخ اندیشه که میخواهند با یکی از مهمترین آثار فلسفه دین مدرن آشنا شوند و پیام کانت درباره «دین برای زندگی کردن» را بفهمند. پژوهشگران و فعالان حوزههای کلام، الهیات و فلسفه که میخواهند نقدهای کانت نسبت به مراسم مذهبی، خرافات و سازمانهای دینی را مطالعه کنند. همچنین، این کتاب برای کسانی که به دنبال منبعی تحلیلی و فلسفی درباره تضاد خیر و شر در وجود انسان و نقش عقل در تعیین ارزشهای دینی هستند، بسیار مناسب است. کتاب «دین در محدوده عقل تنها» با ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی و نشر نقش و نگار منتشر شده و برای علاقهمندان به فلسفه دین و اخلاق، منبعی کلیدی و راهگشا محسوب میشود.
تمایل به شر در طبیعت انسان: من واژه تمایل را به معنی زمینه درون ذهنی یک میل (میل عادی) به کار میبرم؛ تا آنجا که این میل برای انسان به طور کلی یک میل تصادفی (عارضی) است. فرق تمایل با استعداد در این است که،گر چه تمایل هم مانند استعداد میتواند فطری باشد اما در واقع نباید آن را به عنوان یک صفت الزاما فطری تصور کرد: بلکه میتوان آن را (اگر خیر باشد) اکتسابی یا (اگر شر باشد) مجعول خود انسان قلمداد کرد. اما در اینجا فقط سخن از تمایل به شر اخلاقی است، که چون چنین شری فقط به عنوان اراده آزاد ممکن است و اراده فقط به موجب اصل خود به خیر و شر تقسیم میشود، این تمایل به شر باید به عنوان زمینه درون ذهنی امکان انحراف اصل اراده از قانون اخلاقی لحاظ گردد؛ و هنگامی که این تمایل به عنوان تمایل کلا متعلق به نوع انسان (و لذا به عنوان شاخص نوع او) تلقی گردد میتوان آن را تمایل طبیعی انسان به شرارت نامید. همچنین باید توجه داشت که مناسبت یا عدم مناسبت اراده را، برای اینکه قانون اخلاقی را اصل خود قرار دهد، که در هر حال ناشی از این تمایل طبیعی است، میتوان قلب خیر با قلب شریر نامید. در استعداد شرارت سه مرحله متمایز میتوان تصور کرد: اول، ضعف کلی قلوب انسانی در پیروی از اصول اتخاذ شده یا شکنندگی طبیعت انسان؛ دوم، تمایل به آمیختن انگیزههای اخلاقی به غیر اخلاقی (حتی وقتی با نیت خیر و تحت اصول خیر اقدام گردد که عبارت است از عدم اخلاص؛ سوم، تمایل به اتخاذ اصول شر یعنی شرارت طبیعت انسانی یا قلوب انسانی. انسان طبیعت شرور است: هوراس میگوید: "و هیچ کس مبرا از شرور متولد نشده است." قضیه «انسان شرور است، مطابق جمله فوق الذکر، چیزی نمیگوید جز اینکه: انسان از قانون اخلاقی آگاه است، با این وصف (در مواقعی) انحراف از این قانون را اصل رفتار خود قرار داده است. «انسان طبیعتأ شرور است، حداکثر به این معناست که شر به نوع انسان منسوب است؛ نه به این معنی که بتوان کیفیت شر را از مفهوم نوع انسان (از کل وجود او) استنتاج کرد (که در این صورت از لوازم ذات او خواهد بود) بلکه به این معنی که بنا بر آنچه از طریق تجربه در مورد انسان میدانیم، به نحو دیگری نمیتوان در مورد او حکم کرد؛ یعنی میتوان شر را به نحو درون ذهنی در وجود هریک از افراد، حتی بهترین آنها، فرض کرد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir