یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
معرفی کتاب
کتاب «بازمانده» نوشته چاک پالانیک، از آثار ماندگار و متفاوت در ادبیات معاصر است که توسط انتشارات مهرگان خرد منتشر شده است. این رمان با همان حال و هوای آوانگارد، هیجانانگیز و زیرکانه که در داستان مشهور «باشگاه مشتزنی» دیدهایم، مخاطب را به دنیایی تاریک، پیچیده و تأملبرانگیز میبرد. مطالعه «بازمانده» به شما تجربهای متفاوت و عمیق از داستانگویی ارائه میدهد که تا مدتها در ذهن شما باقی خواهد ماند.
«بازمانده» روایت زندگی تِندر برانسون است، فردی که به پیروان مذهبی ساختگی به نام «کریدیسم» تعلق دارد. کریدیسم عقاید خاص و ویژهای درباره ازدواج و مرگ دارد و منتظر پیامی الهی هستند تا زمان خودکشی دستهجمعیشان را اعلام کند. داستان از داخل یک بوئینگ 400-747 آغاز میشود که تندر به تنهایی در کابین خلبان نشسته و در جعبه سیاه هواپیما روایت هواپیماربایی را ضبط میکند. او بازماندهای از خودکشی جمعی کلیساست که موفق نشده به عهد خود وفادار بماند. با پیش رفتن داستان و بازگشتهای زمانی به بخشهای مختلف زندگی تندر، مخاطب شاهد سفر ذهنی و عینی او به سوی سرنوشت غیرمنتظرهاش است. این رمان که اولین بار در فوریه 1999 منتشر شد، با ساختار داستانی معکوس – فصلها از انتها به ابتدا روایت میشوند – فرمی نوآورانه و جذاب به متن میبخشد. پالانیک با قلم تند و تیز خود تصویری تاریک و اغلب طنزآمیز از زندگی مذهبی افراطی و اسارتهای ذهنی انسان معاصر ارائه میدهد. «بازمانده» نه تنها یک داستان هیجانی است، بلکه یک نقد عمیق بر زندگی مدرن و مفاهیم خودساخته اعتقادی است که در قالب یک روایت روانکاوانه و روانتخریبی بیان میشود.
چرا باید این کتاب را خواند؟
خواندن «بازمانده» فرصتی است برای درک بهتر پیچیدگیهای روانی و اجتماعی که انسانها در دنیای امروزی با آن مواجهاند؛ از وابستگیهای مذهبی گرفته تا فرار از واقعیت و معنای زندگی. ویژگیهای آوانگارد و ساختارشکنانه رمان، همراه با پایانبندی غیرمنتظره، آن را به تجربهای خواندنی و بهیادماندنی تبدیل میکند. این کتاب برای کسانی که عاشق داستانهای پرتنش و تفکربرانگیز هستند، انتخابی مناسب و چالشبرانگیز است.
علاقهمندان به داستانهای خارجی و ادبیات مدرن، دوستداران آثار چاک پالانیک، به ویژه کسانی که «باشگاه مشتزنی» را دوست داشتهاند، افرادی که به دنبال روایتهای متفاوت و ساختارشکنانه هستند و خوانندگانی که به موضوعات فلسفی، روانشناسی و نقد اجتماعی علاقهمندند.
«امتحان میشه، امتحان میشه، یک... دو... سه. امتحان میشه، امتحان میشه، یک... دو... سه. شاید این جواب بده. نمیدونم. اصلاً نمیدونم صدای من رو میشنوید یا نه. اما اگه صدام رو میشنوید، به حرفام گوش کنید. اگه گوش میکنید پس باید بگم این داستانِ همهٔ اون چیزیه که خراب شده. این صدای ضبط شدهٔ پرواز 2039 ه. بهش میگن جعبه سیاه اما حتی رنگشم نارنجیه، یه حلقه سیمه که صدای همهچیز رو برای همیشه توی خودش ضبط میکنه. چیزی که شما میشنوید همهٔ ماجراست. و ادامه بدید. حتی اگه این سیم رو اونقدر داغ کنید که از گرما رنگش سرخ بشه، بازم برای شما دقیقاً همین قصه رو تعریف میکنه. امتحان میشه، یک... دو.... سه. و اگه دارید گوش میدید باید همین اول کار بدونید همهٔ مسافرا سالم و سلامت توی خونههاشون هستن. مسافرا توی جزایری که بهش نیو هیبرید میگفتن، از هواپیما پیاده شدن. بعدش وقتی که فقط من و اون توی آسمون بودیم، خلبان هم یه جایی وسط آب با چتر نجات از هواپیما پرید، جایی وسط آب. یه جایی که شماها بهش میگید اقیانوس. بازم این موضوع رو تکرار میکنم که من قاتل نیستم. من توی این پرندهٔ هلندی تنهام. اگه هنوز بهم گوش میدید باید بدونید که من توی کابین خلبان هواپیمای 2039 تنهام؛ همراه با درِ بطریای نوشیدنی که جلوی شیشهٔ جلوی هواپیما چیده شدهن. این جا یه خورده از غذاهای نصفه و نیمه مثل مرغ سوخاری و بیف استروگانوف باقی مونده و سیستم تهویه بوی غذاها رو از بین برده. مجلهها روی همون صفحهای که خوانندگانشون اونا را میخوندن، باز موندن. با وجود صندلیای خالی هر کی وارد هواپیما بشه فکر میکنه همهٔ مسافرا رفتهن دستشویی. حتی از هدفونای پلاستیکی صدای ضعیف موسیقی به گوش میرسه. این جا بالای ابرا توی بوئینگ 747 فقط من موندهم و 200 کیک شکلاتی و میز باری که توی طبقه بالاست و خیلی راحت میتونم برم برای خودم یه نوشیدنی محشر درست کنم. خدا منو ببخشه که حوصلهٔ شما رو با این جزئیات سر بردهم ولی هواپیما تا وقتی که سوختش تموم بشه، روی سیستم اتوپایلوته. خلبان گفت با این کار موتور هواپیما از کار میافته. خلبان بهم گفت باید انتظار چهچیزی رو داشته باشم. گفت هر چهار موتور پشت سر هم از کار میافتن. بعدش با گفتن یهسری جزئیات در مورد موتور جت حوصلهم رو سر برد؛ اثر ونتوری، افزایش نیروی بالا برنده با خم کردن بیشتر انتهای بالها و اینکه چطور بعد از کار افتادن موتورا این هواپیما تبدیل به یه گلایدر 230 هزار پوندی میشه. از اونجایی که اتوپایلوت باعث میشه هواپیما تو یه خط مستقیم پرواز کنه، این گلایدر کاری رو انجام میده که خلبانا بهش میگن «سقوط کنترل شده». بهش گفتم: «این نوع سقوط میتونه برای تنوع خوب باشه. نمیدونی تو یه سالِ گذشته چی به من گذشته.» خلبان زیر چتر نجاتش یونیفرمی پوشیده بود که رنگ خاصی داشت و به نظر برای یه مهندس طراحی شده بود. اون خیلی کمکم کرد. بهعنوان کسی که یه هفتتیر به سمتش گرفته شده بود، خیلی خوب تونست کمک کنه. اگه یه هفتتیر به سمت من گرفته بودن و ازم میپرسیدن چقدر سوخت باقی مونده و هواپیما تا چه مسافتی میتونه ما رو برسونه، هیچ وقت نمیتونستم به اندازهٔ اون کمک کنم. به من گفت که چطور میتونم بعد از پریدنش با چتر نجات، هواپیما رو به ارتفاع عادی برگردونم. در مورد جعبه سیاه هواپیما هم باهام صحبت کرد.»