کتاب اسلام، سیاست جهانی و اروپا کتاب حاضر به موضوع مهم تعارض جهانبینیهای اسلامی و غربی در زمینه «پیشنهاد نظم نوین جهانی» اختصاص دارد. نویسنده در این کتاب؛ نقدی دو سویه را در دستور کار قرار داده، ضمن انتقاد از زورگرایی تمدن غربی؛ به نقد افراطیگری جریان سلفیه به عنوان جریان عمومی اسلامی در اروپا پرداخته است. در واقع نویسنده نقد افراطیگری و سلفیگری (در قالب وهابیت و القاعده) را امری ضروری جهت سیدن به ارزشهای میانفرهنگی و بنای یک نظریه جهانشمول در حوزه نظمسازی میداند. کتاب حاضر از آن حیث که نگاه جامعی به جریانهای مختلف اسلامگرا در حوزه عمل سیاسی دارد ـ که جامعیت آن در خور توجه است ـ اما از نظر تحلیلی بدلیل پذیرش استراتژی اروپایی نمودن مسلمانان مهاجر در اروپا، محل نقد جدی دارد. موضوع اصلی این کتاب، رقابت جهاد جهانی و فرهنگ سکولار دموکراسی در اروپاست؛ هم در سیاست جهانی و هم از دید اقلیت (مهاجران) مسلمان. علیرغم مدعیات برخی نظریهپردازان مسلمان که منکر هرگونه رابطه بین جهادگرایی و اسلام، یا تنش با دموکراسی و پلورالیزم هستند این کتاب با صداقت به واقعیت سیاسی و فرهنگی معاصر در تمدن اسلامی که به اروپا رسیده است میپردازد. در این کتاب دوگام برداشته شده است: نخست تثبیت جایگاه اسلام در سیاست جهانی و دوم مشخص کردن فضای آن در اروپا. در این کتاب، نویسنده به مسائل امنیتی مربوط به مهاجرت جهانی نیز اشاره نموده است. کتاب حاضر از یک مقدمه و سه بخش تشکیل شده است. در مقدمه کتاب با عنوان «تأثیر اسلام بر سیاست جهانی»، نویسنده ضمن اشاره به کلیاتی از کتاب، به مرور و بررسی موضوعات اصلی کتاب پرداخته است. در بخش اول، مفاهیم بنیادین رقابت تمدنی در سیاست جهانی معرفی شده است. بر همین اساس نخست مفهوم اسلامی جهاد و اینکه مسلمانان چگونه در باب آن به عنوان یک ابزار برای انقلاب جهانی اسلام چه در گذشته و چه در حال بحث کردهاند، را مورد کاوش قرار گرفته است. با توجه به نظرات اغلب نادرست در باب این موضوعات هم از سوی مسلمانان سلفی و هم مفسران یکجانبهنگر غربی، این فصل برای بقیه کتاب اهمیتی بنیادین خواهد داشت. زندگی کردن با اسلام مستلزم تعطیل نه فقط هرگونه تعلیم و تعلم در باب جهاد جهانی است، بلکه مستلزم تعطیل شرقشناسی غربی نیز هست. این امر خشن به نظر میرسد اما خشونت در یک جامعه مدنی جهانی مجاز نیست. زدن برچسب اتهام اسلامهراسی به کسانی که جهاد جهانی را نقد میکنند کمکی به گفتگو نمیکند بلکه بخشی از جنگ عقاید است. نویسنده در چنین مقالههایی، تلاش کرده است اسلام را مبتنی بر مفهوم دموکراسی(فصل دوم) در حمایت از ایده یک اسلام مدنی که با دموکراسی قابل جمع است، بازتفسیر نماید. همچنین در تأیید عامل فرهنگی و چرخش فرهنگی، تنوع فرهنگی را به رسمیت شناخته است. اما دموکراسی را بالاتر از آن قرار داده است. در بخش دوم، بینالمللگروی اسلامی به عنوان بروز سیاسی کردن یک دین فراملیتی را مورد بحث قرار گرفته است که امر قدسی را به مرکز سیاست جهانی وارد میکند. فصل سوم به گونههای سنی بینالمللگرایی جهادگرا میپردازد. این [جنبش] اصالتاً یک پدیده غربی است که اخوان المسلمین مصر(1928)، به عنوان یک عامل غیردولتی آن را بیان و نمایندگی کرد. آرزوهای جهانی مشابهی را میتوان در بینالمللگرایی شیعی متأخرتری که یک کشور - جمهوری اسلامی ایران - نمایندگی آن را به عهده دارد، یافت که در فصل 4 تحلیل شده است. بخش سوم این کتاب، بر اروپا متمرکز است؛ این بخش رابطه بین اسلام و اروپا را در دوگام مورد بحث قرار میدهد. در فصل پنجم نشان داده میشود که هستههای اروپاییمدیترانهای تمدن اسلامی چقدر به لحاظ تاریخی به هم وابستهاند؛ هم از نظر تهدید متقابل- چه جهاد و یا جنگهای صلیبی- و هم از منظر مثبت باروری درون و میانْفرهنگی. فصل ششم به سوی زمان حال حرکت میکند: زمانی که مشخصه آن مهاجرت انبوه مسلمانان به اروپا و ایجاد حضور چشمگیر اسلام به عنوان یک منطقه محصور مهاجری درون تمدن غربی است. در باب این حضور رو به توسعه جمعیتی و مذهبی/فرهنگی، این سئوال پرسیده شده است که آیا مهاجران مسلمان همچنان بیگانگانی خواهند ماند که در جوامع موازی (گتوها) زندگی میکنند و دارالاسلام را در اروپا به عنوان یک جزیره تبلیغ میکنند یا اینکه آنها میتوانند ایده اروپا را بپذیرند و از صمیم قلب شهروند اروپا شوند به جای شبه ساکنینی که هدفشان اسلامی کردن اروپاست. و فصل پایانی این کتاب بر دشواریهای دموکراتیزاسیون در دوره کنونی اسلامگرایی میپردازد. شعار اصلی اسلامگرایی این است که «الاسلام هوالحّل» [اسلام راهحل است]. در فصل هفتم من استدلال میکنم که دموکراتیزاسیون راهحل است. برای استقرار یک پایه اسلامی/فرهنگی برای دموکراسی در جهان اسلام، تأملات بسیار لازم است.