کتاب اسلام در سیاست بینالملل کتاب حاضر به بررسی موضوعات مربوط به ظهور اسلام به عنوان یک بازیگر سیاسی میپردازد و ابعاد مختلف این پدیده را مورد مطالعه قرار میدهد. نویسندگان آن به موضوع جهان اسلام و چالش اسلامگرایی میپردازند که در آن مطرح میشود اسلامگرایی افراطی هم تهدیدی نسبت به نظام بینالملل و هم خود جهان اسلام است. در این کتاب به موضوع بانکداری اسلامی و مسئله زنان در دو فصل، همچنین بازیگرای اسلام در آسیای جنوب غربی، آسیای مرکزی آسیای شرقی و منطقه خاورمیانه نیز پرداخته میشود. نه فصل کتاب حاضر شامل بررسی چالشهای برخواسته از اسلامگرایی نسبت به جهان اسلام، استفاده از اسلام به عنوان یک ابزار سیاسی در صحنه نظام بینالملل، نقش آن در تئوری و عمل نظام مالی بینالمللی، نقش آن در گفتمان جنسیتیف، و نقش آن در شبه قاره هند، آسیای جنوب شرقی، آسیای مرکزی، و جهان عرب. فصل اول با عنوان «جهان اسلام و چالش اسلامگرایی»، به بررسی ظهور اسلامگرایی از یک منظر تاریخی میپردازد و آن را به عنوان یک پدیده دینی ـ سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و اشاره دارد که عوامل بومی و بینالمللی نیز در توسعه این پدیده دارای نقش بودهاند. آنها آن را با سایر جنبشهای سیاسی دینی مقایسه میکنند و در نتیجه به ارزیابی آثار آن میپردازند. فصل دوم با عنوان «اسلام به عنوان یک قدرت سیاسی در سیاست بینالملل»، به بررسی مکاتب فکری مربوط به فعالیت اسلامی در صحنه بینالمللی و واکنش غربیها نسبت به آن میپردازد. همچنین نگارنده به معرفی انواع ساختارهای اجتماعی که جهان اسلام را میسازند و عوامل اقتصادی اجتماعی که در این زمینه مساهمت داشتهاند نیز مورد معرفی قرار میگیرند و نشان میدهد که چگونه موقعیتهای سیاسی ـ ملی ممکن است که دارای ملازمات بینالمللی باشند. فصل سوم با عنوان «شکل دادن مجدد به اقتصاد (مالیه و بانکداری اسلامی در سیاست جهانی»، به بررسی مباحث فصلی درباره به اصطلاح فعالیتهای اسلامی در زمینه بانکداری و مالیه اسلامی (آی بی اف) میپردازد و اینکه چگونه به اصول دینی مرتبط میباشند. همچنین این فصل به تأثیرات 11/9 بر روی تغییرات آی بی اف به عنوان یک شکل از مدیریت مالی اشاره مینماید. فصل چهارم با عنوان «هویت، قدرت و گفتمان اسلامگرایان راجع به زنان در مصر»، به توسعه گفتمان اسلامی در زمینه نقش زنان بویژه گفتمان مصریها در این خصوص تأکید میکند. مقاله نشان میدهد که چگونه اسلام به عنوان یک ابزار مذاکره برای نقش عمدهتر و بزرگتر در راستای برابری زنان در جوامع مربوط به خود مورد استفاده قرار میگیرد. در فقدان راهکار جایگزین جامع سیاسی و سکولار، اسلامگرایی به عنوان ابزاری قدرتمند جهت توانمندسازی مورد استفاده قرار میگیرد. فصل پنجم با عنوان «جنگ علیه «ترور» و نجات زنان مصری»، به توسعه گفتمان جنسیتی و نقش زنان در اسلام میپردازد که پس از رخداد 11 سپتامبر 2001 و داخلی شدن موضوع زنان پس از جنگ افغانستان با تأکید بیشتری مطرح شدهاند. نگارنده به مطالعه جنبش رفتارها در اردوگاههای پناهندگان افغانی و پاکستان تأکید دارد و به مبارزه زنان در منطقه علیه نظامهای سرکوبگر ملی و سیاست دوگانه بینالمللی درباره سیاست جنسیتی میپردازد. فصل ششم با عنوان «اسلام و هویت در جنوب آسیا»، نشان میدهد که چگونه وفاداری دینی در شبه قاره هند جنبه سیاسی پیدا کرده است و چگونه هویتهای دینی، اسلامی و هندی در راستای اهداف ملی مورد استفاده قرار گرفتهاند تجزیه و تحلیل مقاله از برخوردهای معاصر بین هند و پاکستان با ارجاع به موضوع بنگلادش در مقابل پیشینههای تاریخی ملیگرایی دینی و تقابل فرهنگی است. فصل هفتم با عنوان «اسلامگرایی و ایدئولوژی در آسیای مرکزی»، به نقش پیچیده اسلام در سیاست آسیای مرکزی پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی اشاره دارد که به طور ویژه به جمهوری ازبکستان میپردازد. نگارنده نشان میدهد که حداقل دو سطح از اسلام سیاسی در آسیای مرکزی وجود دارد. یک سبک روسی که توسط دولت هدایت میشود، و سطح دوم که بوسیله گروههای اسلامگرای مخالف دولت اعمال میگردد. وی استدلال میکند که معیارهای سختی برای کنترل اسلامگرایان توسط دولت اتخاذ شده است که اغلب آنها برعکس نتیجه دادهاند. فصل هشتم با عنوان «اسلام شدن و سیاست در آسیای جنوب شرقی»، به بررسی نقش رو به ظهور اسلام در سیاست اندونزی و مالزی میپردازد و آن را در بستر تفاوتهای تاریخی ترکیب قومی و قوانین اساسی این دو کشور مورد مطالعه قرار میدهد. مانند جاهای دیگر در جهان اسلام تشدید اعتقادات و اقدامات دینی در این کشورها قابل مشاهدهاند اما در سطح سیاسی به شکلهای متفاوتی اعمال میشوند. در کشور مالزی از اسلام به شکل محدودتری استفاده میشود و به همین شکل زبان اسلامی در گفتمان سیاسی نیز دیده میشود. اما در اندونزی علیرغم تعداد بسیار بالای جمعیت مسلمانان که چند برابر مالزی است، این موضوع اتفاق نیفتاده است و اسلامگرایان نتوانستهاند نفوذ فزآیندهای در سطح دولتی داشته باشند. فصل نهم با عنوان «اسلام و سیاست در جهان عرب؛ بین آمان و واقعیّت»، نشان میدهد که چگونه شعارهای دینی اسلامی بر روی شکلگیری سیاست در جهان عرب تأثیرگزار بودهاند و این هم علیرغم حضور پررنگ سکولارها در گذشته اتفاق افتاده است. او از ما میخواهد که به پیشینه این بحث نگاه کنیم و ببینیم که چگونه شعاری مانند «اجرای شریعت» جانشین تلاشهای انجام شده برای مدرن کردن فقه اسلامی شده است در همین محدوده وی اعمال شعارهای دینی به این شکل را گام به گام در عدم هماهنگی با شرایط متحول سیاسی میبیند.