کتاب اسرائیل و خلیج فارس: گذشته و آینده نویسنده در این کتاب با رویکردی سیستمی بر این باور است که میان سیستم تابع خلیج فارس و سیستم تابع شامات در خاورمیانه پیوند تنگاتنگی وجود دارد و تحولات یکی بر دیگری تأثیرگذار است و مدعی است بهرغم این پیوند وثیق، توجه چندانی به آن در ادبیات موجود صورت نگرفته است. این کتاب از این جهت حائز اهمیت است که برخلاف بسیاری منابع دیگر که صرفاً به توصیف و تبیین تحولات خاورمیانه پرداختهاند، به پیشبینی و تجویز اقدام نموده است؛ به عبارت دیگر، نویسنده ضمن بررسی تحولات در روابط میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس با این ادعا که صلح در منطقه بدون در نظر گرفتن این تحولات غیرممکن است، به پیشبینی و تجویز سیاستی اقدام نموده است؛ البته نویسنده در تحلیل خود به ابراز نظرات شخصی پرداخته که لزوماً مورد تأیید ویراستار علمی یا مترجم نیست. این کتاب درصدد تحلیل سیاست خارجی اسرائیل یا دولتهای خلیج فارس نیست، بلکه میکوشد تمامی حوادث مهم بین اسرائیل و هشت دولت خلیج فارس (بحرین، ایران، عراق، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی) را تحلیل و بررسی کند. تجربه و درسهای برگرفته از این حوادث کمک میکند تا نگاهی دقیقتر به خط سیر احتمالی این دولتها برای آیندة قابل پیشبینی داشته باشیم. کتاب حاضر از پنج فصل به شرح زیر تشکیل شده است. فصل اول با عنوان «مقدمه»، نویسنده با طرح و پاسخ به سئوالاتی (همچون: آیا یک عراق باثبات، به الگویی برای سایر کشورهای خلیج فارس تبدیل خواهد شد؟ عراق در خلیج فارس و مناقشه اعراب ـ اسرائیل چه نقشی بر عهده خواهد گرفت؟ عراق با تلآویو چگونه تعاملی ـ اگر وجود داشته باشد ـ خواهد داشت؟ تهران، ریاض و دیگر دولتهای عربی چگونه به پویاییهای متغیر نظم منطقهای پاسخ خواهند داد؟ آیا بین دولتهای خلیج فارس و اسرائیل آتشبس برقرار خواهد شد؟) میکوشد به جای اندیشیدن پیرامون آنچه احتمالاً رخ خواهد داد، به بررسی و تحلیل تعاملات عمده و اصلیِ اقتصادی، سیاسی و استراتژیک بین تهران، بغداد و ریاض از یک سو و تلآویو از سوی دیگر بپردازد. همچنین در ادامه بیان میدارد که کانون توجه این کتاب را نقش و سهم هریک از دولتهای خلیج فارس در مناقشه اعراب و اسرائیل و فرایند صلح تشکیل میدهد. این نقشآفرینیها یا به صورت مستقیم بوده (بغداد و ریاض سربازان خود را برای جنگ با اسرائیل روانه کردند) یا به صورت غیرمستقیم (تهران و ریاض از گروههای فلسطینی و لبنانی در قالب جنگ نیابتی علیه اسرائیل حمایت میکنند). به اختصار اینکه این مطالعه تعاملات مستقیم و غیرمستقیم بین دولتهای خلیج فارس و اسرائیل را تحلیل و بررسی میکند. کانون توجه این کتاب را نیروهای اصلی و عمدهای تشکیل میدهد که نگرشهای دولتهای خلیج فارس نسبت به دولت یهود را شکل میدهند. فصل دوم با عنوان «ایران و اسرائیل»، به تحلیل تعاملات اصلی و عمده بین ایران و اسرائیل میپردازد. این بخش فصل شامل موضوعات وضعیت یهودیان ایران، دکترین پیرامونی، قضیه ایران ـ کنترا، مواضع تهران پیرامون منازعه اعراب ـ اسرائیل و فرایند صلح، حمایت ایران از حزبالله و پرونده هستهای ایران میشود. فصل سوم با عنوان «عراق و اسرائیل»، به تحلیل سیاست عراق در قبال اسرائیل پرداخته میشود. کانون توجه این بخش را مهاجرت گستردة یهودیان عراق به اسرائیل در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950، حضور عراق در جنگهای اعراب ـ اسرائیل، موضع تلآویو در قبال جنگ ایران و عراق (1988-1980)، جنگ اول خلیج فارس (1991) و جنگ دوم خلیج فارس (2003)، درگیری اسرائیل در شورش کُردها در اوایل دهه 1970 و حملات پیشگیرانة اسرائیل علیه تأسیسات هستهای عراق در اوسیراک در 1981، تشکیل میدهد. فصل چهارم با عنوان «پادشاهیهای خلیج فارس و اسرائیل»، به نقش پادشاهیهای خلیج فارس در دو مقوله جنگ اعراب ـ اسرائیل و فرایند صلح میپردازد و جزئیات استفاده از نفت به عنوان یک سلاح سیاسی و ابتکارات صلح عربستان سعودی مورد بحث و بررسی قرار میگیرند. سه دولت بزرگ و پُرجمعیت خلیج فارس (ایران، عراق و عربستان سعودی) کانون اصلی توجه این بخش و در واقع کل این مجموعه محسوب میشوند. با این وجود پیوندهای محدود اما قابل توجه دیپلماتیک بین بحرین، کویت، عمان، قطر و امارات متحده عربی در فصل پادشاهیهای خلیج فارس مورد بررسی قرار میگیرند. فصل پنجم با عنوان «خلیج فارس و شامات»، به بحث پیرامون نیروهای مرتبط عمدهای خواهد پرداخت که احتمال میرود نگرشهای ایران، عراق و عربستان سعودی را نسبت به دولت یهود در آیندة قابل پیشبینی، شکل خواهند داد. نگرش و واکنش اسرائیل فرای محدودة بحث این مجموعه قرار میگیرد. این مسائل عبارتند از پیشرفت در فرایند صلح اعراب ـ اسرائیل، تضعیف رویکردهای ایدئولوژیک افراطی، تغییرات در ساختار نظام بینالملل، بروندادهای استراتژیک جنگ 2003 عراق و تحولات سیاسی و اقتصادی داخلی دولتهای خلیج فارس.