کتاب حاضر روایت هاییست از سفر اربعین از یک عکاس که به سفارش مادرش به این سفر می رود و این روایت ها را برای مادرش می نویسد. این کتاب شامل 23 روایت با عناوین: مرد کوهی، حسون، دکتر نیری و ... می باشد. در بخشی از مقدمه این کتاب آمده است: «در این سال ها، مادرم از بین سفرهایی که نمی توانست برود، بیشتر از همه سفر به عراق در ایام اربعین را دوست داشت. مادرم زن با اعتقادی است. درست همانقدر که من بی اعتقادم. مادرم دوست داشت به عراق سفر کند و در هنگامه پیاده روی آدم ها حضور داشته باشد و بخشی از تاریخی باشد که این سال ها در حال رقم خوردن است. اگرچه بخشی غیرمؤثر و اگرچه بخشی که با حضور خود این گردهمایی بزرگ را رونق می دهد؛ اما باشد و به اندازه حضور یک زن پنجاه و چند ساله، این تنور را گرم نگه دارد. من اما دوست نداشتم هیچ وقتی از سال به عراق سفر کنم؛ خاصه در ایام اربعین. اما... مادرم وقتی شنید که رفقای عکاسم من را به این سفر دعوت کرده اند تا با آن ها به عراق بیایم و روی عکس هایی که آن ها از این سفر می گیرند، چیزی بنویسم، مشتاق تر از همیشه، خواست تا من بجای او به این سفر بروم. من به خاطر مادرم به عراق رفتم، و نرفتم که روی عکس هایی که دوستان عکاسم می گیرند، چیزی بنویسم. رفتم که برای او بنویسم. برای مادرم، که نمی توانست به این سفر بیاید».