به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







فرزند پنجم









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

کتاب «فرزند پنجم» یکی از پنج اثر برتر نویسنده نام‌آور بریتانیایی، دوریس لسینگ است که به انتخاب روزنامه‌ی گاردین در فهرست برترین آثار ادبی قرار گرفته است. این رمان داستان تولد و زندگی پسری عجیب و متفاوت به نام بن است که با ورودش به خانواده، نظم و آرامش ظاهری آنها را به هم می‌ریزد و بحران‌ها و آشوب‌هایی که پنهان بود را آشکار می‌سازد. هریت و دیوید، پدر و مادر بن، که زندگی متوسط و نسبتا خوشایندی در انگلستان دهه 60 داشتند، ناخواسته با چالشی تأمل‌برانگیز روبه‌رو می‌شوند که زندگی آنها را زیر و رو می‌کند. این داستان، نه فقط روایت یک خانواده، بلکه بازتابی است از تنش‌های اجتماعی، اختلاف‌های طبقاتی و ناملایماتی که در تار و پود زندگی انسان‌ها تنیده شده است.

درباره کتاب «فرزند پنجم»

روایت کتاب در فضایی واقعی اما با لمساتی از غیرمعمول است؛ لسینگ دنیایی می‌آفریند که در آن بی‌نظمی و آشوب نه تنها در چهارچوب خانواده، بلکه در سطح گسترده‌تر اجتماع خودنمایی می‌کند. داستان بدون فصل‌بندی مشخص و بدون محدودیت های زمانی و مکانی تعریف می‌شود، جریانی پیوسته که خواننده را درگیر می‌کند و حس می‌کند اگر صفحه‌ای هم ورق بزند، باز هم قصه ادامه دارد. شخصیت بن، مرکز توجه داستان، موجودی متفاوت است که انگار از جهانی دیگر به این دنیا آمده و به این واسطه لایه‌های پنهان و ناگفته‌ی روابط انسانی آشکار می‌شود. با رسیدن به پایان کتاب، این حس در خواننده شکل می‌گیرد که داستان تمام نشده و ادامه دارد، اتفاقی که بعدها نویسنده در سال 2000 با نوشتن دنباله‌ای به نام «بن در جهان بر آن» به آن پاسخ داده است. اگر شما از آن دسته افرادی هستید که دوست دارید به عمق احساسات، بی‌نظمی‌های درونی و روابط پرتنش خانوادگی سفر کنید، «فرزند پنجم» خواندی است که هرگز فراموش نخواهید کرد. این کتاب شما را به دنیای رازآلود و جذاب دوریس لسینگ خواهد برد؛ دنیایی که در آن هر پرسشی امکان پاسخ‌گویی دارد و هر داستان می‌تواند ادامه یابد.

خواندن کتاب «فرزند پنجم» را به چه کسانی توصیه می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی با مضامین اجتماعی و روانشناسانه، خوانندگانی که به دنبال کشف ژرفای روابط انسانی و پیچیدگی‌های خانواده هستند، مخاطبانی که از سبک‌های نوآورانه و ساختارشکن داستانی لذت می‌برند و کسانی که مایل‌اند با طالبان معاصر ادبیات نوبلی آشنا شوند و آثار پربار این نویسندگان را مطالعه کنند.

در بخشی از کتاب «فرزند پنجم» می‌خوانیم

برای زندگی دلخواهشان خانه مناسب در لندن پیدا نمی‌شد. به‌هرحال چندان اطمینان نداشتند که لندن برایشان اولویت داشته باشد ــ نه، نداشت، ترجیح می‌دادند در شهر کی به سر برند با محیطی خاص خود. آخر هفته را صرف گشتن در شهرک‌های دور و بَر لندن کردند که فاصله زیادی با آن نداشته باشد و طولی نکشید که خانه‌ای بزرگ و ویکتوریایی در باغی پر علف پیدا کردند. عالی! اما خانه‌ای سه اشکوبه، با زیرشیروانی، پر از اتاق و راهرو و پاگرد... در حقیقت پر از فضا برای بچه‌ها، برای یک زوج جوان مسخره به نظر می‌رسید. ولی دلشان می‌خواست بچه زیاد داشته باشند. چون برای آینده بلندپروازی زیادی داشتند، هر دو بی‌پروا گفتند بچه‌های زیاد عین خیالشان نیست. دیوید گفت: «حتی چهار یا پنج‌تا.... یا شش تا.» هریت گفت: «یا شش‌تا!» و آنقدر خندید که از خوشحالی اشکش درآمد. خندیدند و هِرّه و کرّه‌کنان غرق شادی شدند، چون اینجا هم آن چیزی بود که انتظار داشتند و هم آماده بودند رد و قبولش را بپذیرند و معلوم شد که هیچ یک اصلا خطری ندارد. اما در عین اینکه هریت می‌توانست به دیوید و دیوید به هریت بگوید «دست‌کم شش بچه» نمی‌توانستند همین را به دیگران بگویند. حتی با حقوق مکفی دیوید و هریت، رهن این خانه دور از دسترس بود. اما به هر نحو بود از عهده برآمدند. قرار گذاشتند هریت دو سال دوشادوش دیوید کار کند و روزانه همراهش به لندن برود و بیاید و بعد... بعدازظهر روزی که خانه مال آنها شد، دست در دست در هشتی کوچک ایستادند و پرنده‌ها دوروبرشان در باغ که شاخه‌های درختانش هنوز سیاه بود و از باران سرد اول بهار برق می‌زد، آواز می‌خواندند. در ورودی را باز کردند و همچنان که قلبشان از شادی در سینه می‌تپید، در اتاقی بزرگ روبروی پله‌های عریض ایستادند

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه