یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!
فرصت دارید این کتاب ارزشمند را تهیه کنید!
در صورت تأخیر یا تغییر قیمت در تامین کتاب، اطلاعرسانی خواهد شد.
معرفی کتاب
کتاب "سایکوسیس 4:48" آخرین نمایشنامهی سارا کین، نمایشنامهنویس برجسته انگلیسی، یک اثر عمیق و تأثیرگذار است که به بررسی پیچیدگیهای افسردگی و چالشهای روانی انسان میپردازد. این نمایشنامه با عدم وجود شخصیتهای مشخص و دستور صحنههای خاص، به نوعی تجربهای منحصر به فرد از احساسات و افکار درونی نویسنده را به نمایش میگذارد. عنوان این اثر از ساعت 4:48 صبح گرفته شده است، زمانی که کین به طور مکرر در حالت افسردگی از خواب بیدار میشد.
"سایکوسیس 4:48" به عنوان ادامهای بر نمایشنامهی قبلی کین، "ویار"، به تصویر کشیدن ذهنی از افسردگی بالینی است. این نمایشنامه به وضوح به موضوعاتی چون خودکشی، تصمیمگیری در مورد مصرف دارو، و تأثیرات و اثربخشی درمانها میپردازد. کین در این اثر، با استفاده از زبان شاعرانه و بیپرده، به بیان احساسات عمیق و تاریک خود میپردازد و به مخاطب این امکان را میدهد که به درون دنیای پیچیدهی ذهنی او سفر کند. در این نمایشنامه، مضامین انزوا، وابستگی، روابط و عشق نیز به تصویر کشیده شدهاند، اما به شکلی پرخاشگرانه و در عین حال بیقدرت. کین با نگاهی عمیق به وضعیت روانی خود، بینشی خاص از افسردگی را ارائه میدهد که نه تنها به تجربهی شخصی او بلکه به وضعیت بسیاری از افراد مبتلا به اختلالات روانی نیز مرتبط است.
چرا باید این کتاب را خواند؟
"سایکوسیس 4:48" نه تنها یک نمایشنامه، بلکه یک سفر عاطفی و روانی است که به مخاطب این امکان را میدهد تا با دنیای تاریک افسردگی آشنا شود. این اثر به دلیل زبان خاص و سبک نوشتاری منحصر به فرد کین، تجربهای عمیق و تأثیرگذار را برای خواننده به ارمغان میآورد. با خواندن این نمایشنامه، شما به درک بهتری از چالشهای روانی و عاطفی انسانها دست خواهید یافت و میتوانید با شخصیتهای آن همذاتپنداری کنید.
این نمایشنامه به تمامی علاقهمندان به ادبیات و هنرهای نمایشی، به ویژه کسانی که به موضوعات روانشناختی و چالشهای انسانی علاقه دارند، پیشنهاد میشود. اگر شما به دنبال درک عمیقتری از افسردگی و تأثیرات آن بر زندگی انسانها هستید، "سایکوسیس 4:48" بهترین انتخاب برای شماست. همچنین، این اثر برای کسانی که به زندگی و آثار سارا کین علاقهمندند، یک تجربهی بینظیر خواهد بود.
دوجنسه ی شکست خورده ای که تنها به خودش اعتماد داشت این اتاق رو واقعیتی شلوغ و پرازدحام می بینه و برای اینکه هیچ وقت از این کابوس بیدارش نکنن التماس میکنه. و آنها همگی آنجا بودند تا آخرینشان و همگی نام مرا می دانستند آن گاه که همچون سوسکی میگریختم از پس صندلی هایشان. به یاد آر نور را و باور دار نور را روشنایی ای آنی پیش از شبی ابدی نگذار که فراموش کنم... خسته ام و ناراضی از همه چیز به عنوان یک انسان شکست خورده ای تمام عیارم گناهکارم، دارم تقاص پس میدم دوست دارم خودم رو بکشم پیش از این می تونستم گریه کنم، اما الآن کارم دیگه از اشک گذشته علاقه ام رو به آدم های دیگه از دست داده ام نمیتونم تصمیم بگیرم نمی تونم بخورم نمی تونم بخوابم نمی تونم فکر کنم نمی تونم غلبه کنم بر تنهایی ام، بر ترسم ، بر نفرتم چاق شده م نمی تونم بنویسم نمی تونم عاشق بشم برادرم داره میمیره، عاشقم داره می میره، منم که دارم هردوشون رومیکشم .سرریز میشم از مرگ خودم از داروهایی که می خورم می ترسم... دوست ندارم بمیرم این قدر از حقیقت میرا بودنم در عذابم که تصمیم دارم خودکشی کنم نمی خوام زندگی کنم من به عاشق خوابیده ام حسادت می کنم و روی این بیهوشی به اجبار داروش رو میپوشونم وقتی هم اون از خواب بیدار بشه، به بی خوابی شبانه ی خیالاتم و به حرف زدن به لطف داروها بدون لکنتم حسادت میکنه من امسال از خودم به قصد مرگ استعفا میدم.