کتاب «در لب پرتگاه» نوشته گراتزیا دلددا، نویسنده برجسته ایتالیایی، داستان زندگی گاوینا سولیس، دختری ثروتمند و تحت تربیت مذهبی سختگیرانه است که در دهی کوچک و فقیر زندگی میکند. گاوینا با ایمان عمیق مذهبی بزرگ شده و کاملاً مطیع دستورات کشیش است. او در آستانه چهارده سالگی خود را زن کامل میداند و میکوشد مطابق توصیههای کلیسا از رفاقتهای ناباب دوری کند و به کارهای خانه رسیدگی کند، هرچند دوستان زیادی ندارد. این رمان با نثری روان و دقیق، به بررسی زندگی در جامعهای سنتی و مذهبی میپردازد و تضاد میان ایمان، تعهدات اجتماعی و خواستههای فردی را به تصویر میکشد. «در لب پرتگاه» اثری است که به دغدغههای درونی یک دختر جوان و فشارهای محیطی و مذهبی که بر او وارد میشود، توجه دارد و تصویری انسانی از چالشهای رشد و بلوغ در شرایط محدودکننده ارائه میدهد. به طور خلاصه، «در لب پرتگاه» رمانی است درباره زندگی دختری مذهبی و مطیع در جامعهای سنتی که تلاش میکند در آستانه بلوغ، هویت و جایگاه خود را بیابد و با فشارهای اجتماعی و مذهبی مقابله کند.
داستان، سفر درونی و بیرونی قهرمان خود را دنبال میکند-فردی که میان وظیفه و اشتیاق شخصی، میان انتظارات اجتماعی و میل به کشف خود، در کشمکش است. دلددا بهطرز استادانهای تنش میان انتخابهای فردی و سرنوشتی از پیش تعیینشده را به تصویر میکشد و دنیایی را خلق میکند که در آن شخصیتها در برابر محدودیتهای تحمیلی جامعه ایستادگی میکنند. «پرتگاه» در عنوان، نهتنها به یک حد فیزیکی بلکه به یک مانع استعاری اشاره دارد-مرزی که قهرمان داستان باید از آن عبور کند تا معنای واقعی خود را کشف کند. ساردنیا، با مناظر طبیعی مسحورکنندهاش، در این روایت نهفقط یک مکان بلکه عاملی تعیینکننده در سرنوشت شخصیتهاست؛ سرزمینی که هم مأمنی آرامشبخش است و هم زندانی که راه گریزی ندارد. دلددا با توصیفات زنده و داستانسرایی پرحس، به مفاهیمی چون تبعید، تعلق و اجتنابناپذیری سرنوشت میپردازد. یکی از محورهای کلیدی "در لب پرتگاه" تقابل سنت و مدرنیته است. شخصیت اصلی، نمادی از فردی است که میان دو جهان گرفتار شده: دنیای قدیمی که ریشه در آداب و رسوم دارد و جهانی جدید که با تغییرات سریع و ناشناختههای فراوان همراه است. این تضاد، بازتابی از تنشی است که بسیاری از جوامع در دوران گذار تجربه میکنند. دلددا همچنین به بررسی سرنوشت و اختیار میپردازد-اینکه تا چه حد زندگی انسان از پیش تعیین شده است و تا چه اندازه امکان تغییر مسیر وجود دارد. شخصیتهای او اغلب درک میکنند که سرنوشت، آنها را به راهی مشخص میکشاند، اما با این حال، تصمیمهای فردیشان-هرچند محدود-میتواند مسیر زندگیشان را دگرگون کند. این تعامل میان اجتنابناپذیری و عاملیت، بعدی فلسفی به داستان میبخشد. یکی دیگر از دغدغههای اصلی کتاب، فشار روانی و عاطفی انتظارات اجتماعی است. دلددا نشان میدهد که چگونه هنجارهای جمعی میتوانند شخصیت را در چنبرهی خود گیر بیندازند و چگونه تقابل میان خواستههای فردی و وظایف اجتماعی، به جدالی درونی بدل میشود. قهرمان داستان در جستجوی فضایی است که در آن بتواند میان تمایلات شخصی و مسئولیتهایش تعادل برقرار کند. "در لب پرتگاه" رمانی پرقدرت و تأثیرگذار است که مهارت کمنظیر گراتزیا دلددا در به تصویر کشیدن کشمکشهای انسانی را نشان میدهد. این اثر، با زبانی شاعرانه و روایتی پر از ظرافتهای روانشناختی، خواننده را به تأمل دربارهی محدودیتهای تحمیلی جامعه، قدرت سنت و جستجوی بیوقفه برای آزادی فردی و هویت شخصی دعوت میکند. برای علاقهمندان به داستانهایی که به عمق روان انسان و تقابلهای درونی او میپردازند، این کتاب تجربهای فراموشنشدنی خواهد بود.
علاقهمندان به رمانهای اجتماعی و روانشناسانه که به بررسی زندگی در جوامع سنتی و مذهبی علاقه دارند و دوست دارند تضاد میان ایمان، تعهدات اجتماعی و خواستههای فردی را تجربه کنند. کسانی که به ادبیات کلاسیک ایتالیا و آثار نویسندگان برنده جایزه نوبل ادبیات توجه دارند و میخواهند با یکی از آثار برجسته گراتزیا دلددا آشنا شوند. خوانندگانی که به داستانهای شخصیتمحور با تمرکز بر رشد و بلوغ دختران جوان علاقهمندند و میخواهند با چالشهای درونی و فشارهای محیطی و مذهبی در آستانه نوجوانی آشنا شوند. مخاطبانی که به ادبیات روانشناسی و فلسفی علاقه دارند و دوست دارند داستانی درباره وضعیت انسانی، ایمان و معنویت در مواجهه با محدودیتهای اجتماعی بخوانند. کسانی که به ادبیات اجتماعی و مسائل زندگی در جوامع کوچک و سنتی علاقهمندند و میخواهند روایتهایی از زندگی روزمره و دغدغههای انسانی در محیطی محدود و مذهبی را مطالعه کنند. این کتاب با ترجمه روان بهمن فرزانه، روایت دقیق و انسانی از زندگی دختر جوانی است که در آستانه بلوغ، در محیطی سنتی و مذهبی تلاش میکند جایگاه و هویت خود را بیابد و با فشارهای اجتماعی و مذهبی مقابله کند. مطالعه آن برای کسانی که به داستانهای روانشناسانه، فلسفی و اجتماعی علاقهمندند، بسیار مفید و جذاب خواهد بود.
قبل از آن که برود گفت: «هنگام بازگشت از مراسم نماز کلیسا آقای فلیکس طلبه هم همراه من به دیدن شما خواهد آمد.» دختر از شنیدن این خبر حالش کمی منقلب شد. بلند شد و رفت تا به مادرش خبر دهد که طلبه فلیکس قرار است به دیدنشان بیاید. بعد به اتاق خودش رفت تا خود را در آینه تماشا کند. وقتی پدرش سنگین و آهسته پایین آمد تا بنابر عادت هر روز جلوی در خانه بنشیند، دختر برایش صندلی برد به اضافه روزنامه اتحاد کاتولیک و عینک. گفت که لوکا به مزرعه رفته است و به زودی هم طلبه فلیکس به دیدنشان میآید. «آه، چه خوب! برو به مادرت بگو قهوه آماده کند.» زنی با کوزهای سفالی بر سر، لبخند زد و سلام کرد. آقای سولیس اشاره کرد تا بایستد و از حال شوهر پرسید. «مدام تب دارد. مجبور شدیم برای درو کردن کارگر بگیریم. برای ما دیگر امیدی وجود ندارد. عاقبت وخیمی در انتظار ماست! اگر زمستان امسال شما به ما کمکی نکنید، همانطور که لوکاگاتو را یافتند، ما را هم پیدا خواهند کرد: هلاک شده از سرما و گرسنگی.» پیرمرد مقاطعهکار انگشت روی لب گذاشت و گفت: «ای زن، ناشکری نکن. این حرفهای تو نباید به گوش خداوند متعال برسد.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir