کتاب «آغازی بر یک پایان: انقلاب اسلامی و پایان یک انتظار» نوشته شهید سید مرتضی آوینی، مجموعهای از مقالات است که عمدتاً به بررسی ماهیت انقلاب اسلامی و جایگاه آن در تاریخ معاصر میپردازد. نویسنده در این کتاب، انقلاب اسلامی را نه تنها یک رویداد سیاسی، بلکه تحولی عمیق با ابعاد اعتقادی، فرهنگی و تمدنی میداند که در برابر نظام واحد جهانی و تمدن غرب ایستاده است. آوینی همچنین نقدی بر نظامهای سیاسی غربی، از جمله دموکراسی، دارد و تأکید میکند که انقلاب اسلامی برخلاف جهت حرکت آب شنا کرده است. کتاب با نگاهی فلسفی و سیاسی، به تحلیل وضعیت جهان معاصر، بحران تمدن غرب و ضرورت انقلابهای جدید در سطح جهانی میپردازد و پیام اصلی آن این است که انتظار واقعی، انتظار در مبارزه است. این اثر برای علاقهمندان به مباحث انقلاب اسلامی، فلسفه سیاسی، تاریخ معاصر ایران و مطالعات تمدنی منبعی ارزشمند و تأملبرانگیز است.
این کتاب در چهار بخش تنظیم شده و موضوعات اصلی آن عبارتاند از: بخش اول شامل نوشتههایی در سوگ حضرت امام خمینی (ره) و تبیین جایگاه ایشان در «تاریخ حیات باطنی انسان» است. بخش دوم به مبانی حکومت دینی و نظام ولایت فقیه، به ویژه در تقابل با نظم سیاسی غالب در جهان مدرن و غربی اختصاص دارد. بخش سوم به فاجعه نسلکشی مسلمانان در بوسنی و ضرورت تشکیل «امت متحد اسلامی» برای مقابله با سیطره نظم نوین آمریکایی بر جهان میپردازد. بخش چهارم و پایانی کتاب، انقلاب اسلامی ایران را نشانهای از پایان عصر تمدن غرب میداند و بشارت میدهد که فاصله چندانی تا تحقق آن وضع موعود که انسان در انتظارش است باقی نمانده است. در کتاب «آغازی بر یک پایان: انقلاب اسلامی و پایان یک انتظار»، مفهوم «انتظار» به گونهای فلسفی و سیاسی تبیین شده است که فراتر از یک حالت منفعلانه و صرفاً امیدواری به آینده بهتر است. انتظار در این کتاب به معنای: ترکیبی از نفی وضع نامطلوب موجود و تلاش فعال برای جایگزینی وضع مطلوب است؛ یعنی انتظار شامل دو حرکت است: حرکت سلبی که ایستادگی در برابر ناهنجاریها و نابسامانیهای موجود است و حرکت ایجابی که تلاش برای گسترش عدالت، معنویت و انسانیت در جهان میباشد. انتظار در فلسفه انقلاب اسلامی، نه صرفاً چشمداشت به یک حادثه غیبی، بلکه آمادگی و زمینهسازی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی برای تحقق آرمانهای عدالت و حکومت الهی است. این انتظار، در ارتباط مستمر با امام و حجت زمان، به پیراستن وجود از بدیها و آراستن آن به خوبیها و کمالات میپردازد و همزمان به حرکت و مبارزه در جهت تحقق وعده الهی متعهد است. در نگاه سیاسی کتاب، انتظار پایان یک دوره طولانی از ستم و نابسامانی است و انقلاب اسلامی به مثابه «آغازی بر یک پایان» تلقی میشود؛ پایان انتظار منفعلانه و شروع حرکت فعال برای برپایی نظام عدالت و حقانیت. انتظار در این اثر، حالت زنده، پویا و مبارزاتی است که با انقلاب اسلامی به مرحله تحقق نزدیک شده و به جای انفعال، دعوت به عمل و مشارکت فعال در تحول اجتماعی و سیاسی میکند.
علاقهمندان به انقلاب اسلامی و تاریخ معاصر ایران که میخواهند تحلیل عمیق و فلسفی از ماهیت انقلاب اسلامی و جایگاه امام خمینی (ره) در تاریخ معاصر داشته باشند. پژوهشگران و دانشجویان علوم سیاسی، فلسفه سیاسی و مطالعات تمدنی که به بررسی مبانی حکومت دینی، نظام ولایت فقیه و تقابل آن با نظم سیاسی غرب علاقهمندند. کسانی که دغدغه فهم ابعاد اعتقادی، فرهنگی و تمدنی انقلاب اسلامی را دارند و میخواهند نقش آن را در پایان عصر تمدن غرب و شکلگیری امت واحده اسلامی بشناسند. فعالان فرهنگی و سیاسی که به موضوعات مقاومت اسلامی، وحدت امت اسلامی و نقد نظم نوین جهانی توجه دارند، زیرا کتاب به مسأله نسلکشی مسلمانان در بوسنی و ضرورت تشکیل امت متحد اسلامی نیز میپردازد. خوانندگانی که به مباحث فلسفه انتظار و معنویت سیاسی علاقهمندند، چرا که کتاب مفهوم انتظار را به عنوان حرکتی فعال و مبارزاتی در مسیر تحقق وعده الهی تبیین میکند. این کتاب با نگاهی فلسفی، سیاسی و اعتقادی، منبعی ارزشمند برای درک عمیقتر انقلاب اسلامی و پیامدهای آن در سطح ملی و جهانی است.
داغهای همهٔ تاریخ را ما بهیکباره دیدیم، چرا که ما اُمتِ آخرالزمانیم، و خمینی، این ماهِ بنیهاشم، میراثدار همهٔ صاحبان عهد بود در شبِ یلدای تاریخ. در عصر اِدبارِ عقل و فلکزدگی بشر، در زمانهٔ غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمیشد و هیچ مُنذِری نمیآمد، خمینی میراثدار همهٔ انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما، داغ همهٔ اعصار، داغی بیتسلیٰ. ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم. آخر او آیتی بود که «ثقلین» را در وجود خود معنا میکرد، همهٔ «ماتَرَک رسولالله» را، و ما میدانستیم که زمین و زمان میگردند تا انسانهایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیا گذارند. آخر آدمهایی چون او، قطب سنگآسیابِ افلاکاند، مصداقِ حدیث «لوْلاک»اند و غایتالغایات وجود... و حق است اگر با رفتن ایشان زمین از رفتن باز ماند و آسمان نیز؛ خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریاها طغیان کنند و بارانِ خون از آسمان ببارد و مؤمنین از شدت ماتم دقمرگ شوند؛ و اگر نبود آن حجتِ غائب، تو بدان، بیتردید که همان میشد. ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنهٔ بیمنتهایی که عقل راه به جایی نمیبرد. دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا مقصود خمینی (ره) محقق شود، آنسان که بعد از رحلت آخرین فرستادهٔ خدا نیز دوْر فلک بر جای ماند تا حقیقتِ وجودِ او را در جهان تحقق بخشد. آخر انسانهایی چون او که یک فرد نیستند، یک اُمتاند و یک تاریخ. کورانِ روز حشر در اینجا نیز کورند ـ که: مَنْ کانَ فی هذِه اَعْمی ٰ فَهُوَ فِی الْاۤخِرَة اَعْمی ٰ ـ و نمیبینند. آنان از کجا بدانند که کدام امرِ عظیم واقع شده است؟ نه آنگاه که امام آمد و نه امروز که رفته است. اگرنه، این ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا صدق قصص انبیا را باور کنند و چون سحرهٔ فرعون در برابر این انقلاب به سجده درآیند که ا ٰمَنّا بِرَبّ ِ مُوسی ٰ و هرُون؛ اگرنه، این ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا زهد و عدالت علی را باور کنند، حلم حسن را و شجاعت حسین را... و این ولی خدا برای آنان حجتی میشد تا عظمت حق را و همهٔ صفات خدایی را در وجودش بنگرند و انسان را، همچون خورشیدی که نورش از ازلیت تا به ابدیت را فرا گرفته است. داغهای همهٔ تاریخ را ما بهیکباره دیدهایم. یک بار دیگر این رسول اکرم است که از دنیا رفته است؛ یک بار دیگر این علی است که به شهادت رسیده است؛ یک بار دیگر این فاطمه است و حسن است و حسین است که ما را داغدار کردهاند؛ یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است. دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمیرسد، دست خمینی که میرسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این اُمت بیاموزد، در آینهٔ وجود خود که اسوهٔ مصادیقِ منتظران بود؛ و اکنون دیگر دوْر افلاک را مرادی نیست جز آن که منتظر مهدی باشد. امام (ره) به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده میدارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم. امام (ره) ما را آموخت که «عرفان را با مبارزه جمع کنیم» و خود بهترین شاهد بود بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیهای میماند برای آنان که عرفان را بهمثابه امری کاملاً شخصی بهانهٔ واماندگی خویش میگرفتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت را با مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما دانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیستهاند. دیگر چه داعیهای میماند برای آنان که حکم بر ظاهرِ اشعار عرفانی میراندند و با چشمی ظاهربین، چهرهٔ افیونی خویش را در آینهٔ صافی وجود عرفا میدیدند و حتی این اواخر، دیگر افعال و اقوال منصور حلاج را هم با عقلِ کجاندیشِ ماتریالیسم دیالکتیک معنا میکردند و حافظ را شرابخواره و زنبارهای از سلک خویش میگرفتند؟ آیا ندیدند او را که از این سوی پنجه در پنجهٔ ارباب جوْر انداخته بود و از آن سوی «سجاده به می رنگین» داشته بود و «دلق مرقع را گرو جامی شرابِ مردافکن» نهاده بود؟ آیا ندیدند که در «خلوتْ آن کار دیگر کردن» و «صراحی پنهان کشیدن» یعنی چه؟ مگر این مردترین مردان میدان مبارزه و زاهدترین زُهّاد زمانه نبود که دم از خال لب و چشمِ بیمار و می و میخانه و بت و بتکده و رندِ می ْ آلوده و خرقهٔ پیر خراباتی میزد؟ امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم، با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش. امام رفت تا بار تکلیفِ ما بر گردهٔ عقل و اختیارمان بار شود و همانسان که سنت لایتغیر خلقت بوده است، چرخهٔ بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکمْ وَالصّابِرین. اکنون، این ماییم و امانتِ او. دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسهاش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسولالله ظُهرِ حکومت اسلام به غروب خونین شهادتِ حسین بن علی و «شبِ بیقمر غیبت» انجامید، این بار امام فرصت یافت تا وثیقهٔ حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانهای است بر این بشارت که این بار خداوند اراده کرده است تا حزبالله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir