کتاب بانوی ماه 5: خرمشهر، کو جهان آرا : گفت و گو با صغرا اکبرنژاد، همسر سردار شهید سید محمدعلی جهان آرا صغری اکبرنژاد، متولد سال 1335 تهران و بزرگ شده همین شهر است. او در سال 1353 در رشته زیستشناسی دانشگاه تربیت معلم قبول شد و از همان روزها با مسائل عمیق اسلام آشنا شد. در سال 1354به دلیل فعالیتهای سیاسی به زندان افتاد و در آنجا با خاله محمد جهانآرا آشنا شد. از همینجا بود که با افکار محمد و گروه «منصورون» نیز آشنایی یافت. او بعد از انقلاب و همزمان با وقایع سیاسی کشور با جهانآرا بیشتر آشنا شد و نهایت در کنار مزار برادر شهید او در تهران به عقد آن جوان 23 ساله درآمد. خانم اکبرنژاد در دو سال و دو ماهی که در کنار جهانآرا زندگی کرد، همواره پشتیبان او بود و در جبهههای نبرد نیز او را تنها نگذاشت. او از جهانآرا دو پسر به نامهای حمزه و محمدسلمان دارد. نمای دور:محمد جهانآرا در سال 1333 در خرمشهر زاده شد. در سال ۱۳۴۸ تحت تاثیر جنبش اسلامی به رهبری امام (ره) همراه عدهای از دوستانش وارد مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی شد و گروه «اللهاکبر» را راهاندازی کرد. اواخر سال ۱۳۴۹ به عضویت گروه حزبالله خرمشهر درآمد و دو سال بعد با شناسایی ساواک زندانی شد. جهانآرا در سال ۱۳۵7 هنگامی که میخواست به سرپرستی شهید اندرزگو به اردوگاههای مقاومت فلسطین سفر کند، به دلیل کشتار مردم تهران از سوی رژیم شاه در میدان ژاله در هفدهم شهریور از سفر بازماند. اما بعد از پیروزی انقلاب پس از مدتها زندگی مخفی به خرمشهر بازگشت و کانون فرهنگی انقلابیون خرمشهر را تشکیل داد. در سال 58 فرماندهی سپاه خرمشهر را عهدهدار شد و با شروع جنگ دوشادوش مردم از شهر دفاع کرد. گام دیگرش شکستن محاصره آبادان بود، اما شیرینی این پیروزی با سقوط هواپیمای او و همراهانش در مسیر تهران به تاریخ هفتم مهرماه تلخ شد. قسمتی از کتاب:پیوند جهانآرا و خرمشهر به نظر من به خاطر علاقه زیادی بود که محمد به خرمشهر داشت. جهانآرا میگفت: «مردم خرمشهر مظلوم واقع شدهاند. به آنها کمکی نشد. تجهیزاتی نیامد. آنان از دل و جان نیرو گذاشتند. جهانآرا میگفت من بعضی از شبها جسدهای بچههای خرمشهر را میبینم که توسط سگها تکهپاره میشود، ولی ما نمیتوانیم از سنگرها و پناهگاهها خارج شویم و این جنازهها را نجات دهیم. شب و روز جهانآرا خرمشهر بود.صفحه 21