کتاب «وداع با دوم خرداد» نوشته دکتر صادق زیباکلام، مجموعهای از مقالات تحلیلی و نقدهایی است که درباره جنبش اصلاحطلبی دوم خرداد در ایران نوشته شدهاند. این کتاب با نگاهی انتقادی به روند اصلاحات پس از انتخابات سال 1376 میپردازد و پیش از آنکه بسیاری اصلاحطلبان درباره انسداد یا کندی حرکت اصلاحات تردید کنند، زیباکلام شکست این جنبش را پیشبینی کرده بود. در «وداع با دوم خرداد» نویسنده ضمن تحلیل فضایی که پس از آن انتخابات شکل گرفت، به بررسی دلایل ناکامی اصلاحطلبان، تحولات سیاسی - اجتماعی و واکنشهای مختلف گروهها و اندیشمندان میپردازد. کتاب شامل مجموعهای از مقالاتی است که ابتدا در مطبوعات منتشر شده و بعضی از آنها با واکنش و نقد سایر نویسندگان همراه بوده است. زیباکلام در پاسخ به این نقدها نیز مطالبی ارائه کرده است. از ویژگیهای کتاب میتوان به ارائه تحلیلی دقیق، جسورانه و منطبق بر فضای واقعی سیاسی ایران در دوره پس از دوم خرداد اشاره کرد. نگارش کتاب روان است و مخاطبان عام تا کارشناسان علوم سیاسی میتوانند از آن بهرهمند شوند.
علاقهمندانی که میخواهند با تحلیلی سازنده و انتقادی از روند اصلاحات سیاسی در ایران پس از انتخابات دوم خرداد 1376 آشنا شوند؛ دانشجویان، پژوهشگران و فعالان سیاسی که دنبال درک ریشهها و علل ناکامی جنبش اصلاحطلبی ایران هستند؛ کسانی که میخواهند نگاهی واقعگرایانه به فضای سیاسی ایران در دهههای اخیر داشته باشند؛ خوانندگانی که میخواهند نقدها و پاسخهای اندیشمندان سیاسی به موضوع اصلاحات و شکست آن را مطالعه کنند؛ علاقهمندانی که به تاریخ معاصر ایران و چالشهای سیاسی اجتماعی آن توجه دارند و مایلند تحلیلی مستند و عمیق از این دوره تاریخی داشته باشند.
ویژگی دیگر نقد آقای موقن آن است که مفاهیم و اصطلاحاتی را که نویسنده به کار برده از دل متن درآورده و به نویسنده ایراد میگیرد که تعریف فلان مفهوم چیست و چرا نویسنده آن را تعریف نکرده است. شاید در ظاهر این ایراد اصولی به نظر برسد اما ناقد، تعریف مفاهیمی را از نویسنده میطلبد که درباره هرکدام از آنها میتوان چندین رساله نوشت و هنوز هم معلوم نیست که توانسته باشیم تعریف جامع و همگانی از آن مفهوم به دست آوریم. «سنت»، «تجدد»، «شرایط قرون وسطی»، «آگاهی در مغرب زمین»، «آگاهی در ایران»، «مدرنیته»، «عقلانیت» برخی از مفاهیمی هستند که ناقد از نویسنده کتاب تعریف آنها را میخواهد. چگونه میتوان از این مفاهیم تعریف کلی کرد که مورد قبول همه باشد؟ چه کسی گفته که نویسنده هر اصطلاح جاافتادهای را که به کار میبرد باید نخست آن را تعریف کند؟ نه تنها چنین حکمی وجود ندارد، بلکه مفاهیم جاافتاده نیاز به تعریف ندارند زیرا معنی عام و کلی آنها، هم برای نویسنده روشن است و هم برای خوانندگان. اگر نویسندهای ضمن تحلیل خود بنویسد که اقشار سنتگرای جامعه «الف» به حزب «ب» رأی میدهند و لایههای امروزی و متجددتر آن به احزاب «جیم» و «دال»، خوانندگان منظور او را کاملا درک میکنند و نیازی نیست که در ابتدا این مفاهیم تعریف شوند. به علاوه، همانطور که آقای موقن بهتر میدانند این مفاهیم ذهنی هستند و برای آنها تعریف کامل و جامعی که مورد قبول عام باشد کمتر وجود دارد. در جهان خارج چیزی به نام «سنت» یا «تجدد» وجود ندارد. این مفاهیم در ذهن ما انسانهاست که معنا و مفهوم پیدا میکنند. بنابراین، تعریف یک ذهن از «سنت» لزومآ با تعریف ذهن دیگر ممکن است مطابقت نکند، و اگر آقای طباطبایی این مفاهیم را تعریف هم میکردند، اشکال آقای موقن برطرف نمیشد. زیرا تعریف آقای طباطبایی صرفآ میشد تعریف سنت از دیدگاه آقای طباطبایی و نه لزومآ تعریف عام آن. وقتی آقای طباطبایی مینویسد: «در شرایط امتناع اندیشه و تصلب سنت، تنها با نقادی از سنت میتوان به طور جدی با سنت روبرو شد وگرنه، نمیتوان سنت را با امکانات خود سنت مورد پرسش قرار داد» خواننده برعکس آنچه که آقای موقن نوشتهاند، مراد نویسنده را میفهمد و نیازی نیست که ابتدا «شرایط امتناع»، «سنت» و «نقادی» تعریف شوند. در یک صورت نویسنده میباید مفاهیم را تعریف کند آن هم زمانی که میخواهد برداشت متفاوتی از معنای متعارف یک مفهوم بکند، یا آنکه بخواهد میان دو برداشت متفاوت از یک مفهوم یا اصطلاح را مقایسه کند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir