کتاب شعر امروز 11 : کم کم کلمه می شوم تا چند سال پیش حتی تصورش را هم نمیکردیم که شاعری در شعر، آن هم در قالب رباعی، کلمات عجیب و دور از ذهنی مثل کروکودیل، لئوناردو داوینچی و یا ژوکوند را بیاورد! یا شاید به ذهن هیچیک از ما نمیرسید که رباعیای بخوانیم که در هیچ کدام از مصراعهایش قافیه رعایت نشده است، اما امروز که کتاب «کمکم کلمه میشوم» جلیل صفربیگی را میخوانیم، مطمئن میشویم اتفاقهای تازهای در دنیای شعر و شاعری افتاده و قرار نیست همیشه رباعیهایی به سبک خیام با همان لحن و فضا و قوافی و واژهها بخوانیم. کتاب کمکم کلمه میشوم مجموعه رباعیهای تازه جلیل صفربیگی است که در کنار تعدادی از رباعیهای پیشین او از کتابهای «هیچ» و «انجیل به روایت جلیل» منتشر شده است. صفربیگی در این مجموعه رویکردی کاملا متفاوت و تازه به قالب رباعی دارد. نوآوری و نگاه تازه او را میتوان در چند حوزه بررسی کرد: نوآوری در عرصه قالب و ساختار رباعی صفربیگی در برخی رباعیهایش ساختار و چارچوب سنتی رباعی را کاملا درهم ریخته است. به همین دلیل در این مجموعه به رباعیهایی برمیخوریم که دیگر تعریف رباعی و خصوصیاتی که در کتب قدیم برای آن برشمردهاند، در مورد آنها صدق نمیکند. مانند 2 رباعی ذیل که در هیچکدام از مصراعهایش قافیه رعایت نشده است و تنها وزن رباعی دارد: می خواستم این شعر رباعی باشد اما چه کنم قافیهاش اندک بود در دفتر سرنوشت من دست ببر بین من و مرگ ویرگولی بگذار و یا رباعی دیگری که سه مصراع کاملا و عینا شبیه هم دارد و تنها مصراع سوم، متفاوت است: دستور بده که صندلی را بکشند دستور بده که صندلی را بکشند ما منت مرگ را نخواهیم کشید دستور بده که صندلی را بکشند! و گاهی رباعیای میخوانیم که فقط ردیف دارد و قافیه مصراع آخر آن... (نقطهچین) است: این شعر فقط قافیه دارد، هیچ است یک قافیه پوچ که آن هم هیچ است هیچ است ردیف و قافیه هم هیچ است نه، قافیه هم هیچ ندارد ... است به نظر میرسد در این رباعیها شاعر از سر تفنن و سرگرمی دست به سرودن زده و حرف زیادی برای گفتن نداشته است. او نه ادعای ابداع و خلق قالبی جدید و ابتکاری دارد و نه قصد دارد حرف عمیق و فلسفی و بزرگی بزند، بلکه خود نیز از موضع پایین به خاطر این بازیگوشی شاعرانه و به هم ریختن ساختار سنتی رباعی از خیام عذر میخواهد: راهم راهم راهم راهم راهم گم گم گم گم گم گم در راهم من آبروی رباعیات را بردم خیام! من از تو معذرت میخواهم! از این روی، ما نیز این رباعیها را جدی نمیگیریم و درباره آنها قضاوتی نمیکنیم. نوآوری در حوزه زبان شعر تا پیش از این، بیشتر رباعیهایی که خوانده بودیم، از تعدادی واژههای معمول و متداول تشکیل میشدند و کمتر کسی جرات و جسارت این را داشت که در قالب کوچک و محدودی مثل رباعی کلماتی را به کار ببرد که در نگاه اول هرگز شاعرانه به نظر نمیرسند و جاانداختن آن در رباعی بسیار دشوار است، صفربیگی این جسارت را دارد که هر کلمهای را لازم میداند، در رباعیهایش بیاورد. گاه با آوردن زبان محاوره و استفاده از ضربالمثلها و تکیهکلامهای گفتگوهای عادی و روزمره، باعث ایجاد فضایی صمیمی و روان در شعر میشود. عبارات و تکیه کلامهایی نظیر «در هچل افتادن، بدجور گرفتار شدن، دنبال نخود سیاه رفتن و به گور پدر کسی خندیدن در رباعیهای ذیل شاهد خوبی برای این مدعاست: من قرعه به نامم از ازل افتاده یک مرد همیشه در هچل افتاده در عشق تو بدجور گرفتار شدم مثل مگسی که در عسل افتاده. دل بی تو درون سینهام میگندد غم از همه سو راه مرا میبندد امسال بهار بیتو یعنی پاییز تقویم به گور پدرش میخندد. از پیش خودت به چاه ما را نفرست با این سر بیکلاه ما را نفرست لطفی کن و زود کار را یکسره کن دنبال نخود سیاه ما را نفرست! نزدیک شدن شعر به زبان محاوره برای ایجاد صمیمیت و ساده شدن زبان خوب است؛ اما گاه افراط در استفاده از تکیهکلامهای عامیانه یا استفاده نابهجا و نادرست از زبان محاوره زبان شعر را تنزل داده است: ابلیس شدم برای کس خم نشدم رانده شدم از بهشت و آدم نشدم گفتند برو که شاید آدم بشوی اصلا به شما چه به جهنم نشدم.