کتاب قهرمانان انقلاب ٤: پروانه ای که سوخت:روایتی داستانی از زندگی شهید سید مجتبی نواب صفوی «پروانهای که سوخت»، چهارمین کتاب از مجموعه کتابهای قهرمانان انقلاب است که نویسنده در قالب داستان به زندگی و مبارزات شهید سیدمجتبی نواب صفوی میپردازد. او در فصول هفتگانه کتاب، بلافاصله از تولد، طفولیت و تحصیلات اولیه سیدمجتبی عبور میکند و دوست دارد به سرعت مخاطبش را به بخشهای مهیج زندگی این قهرمان بزرگ و نامدار مردم ایران برساند. نویسنده با وجود فصلبندی کتاب، هر قصه را در چند پاراگراف تعریف میکند و با ایجاز از آنها میگذرد تا خواننده، عصارهای از مراحل گوناگون زندگی سیدمجتبی نواب صفوی را با تمام جلوههای مبارزاتی وی درک کند. در «پروانهای که سوخت» خیالپردازی جایی ندارد و شخصیتها، همانهایی هستند که در تاریخ معاصر ایران نقشآفرینی کردهاند؛ چرا که قصههای زندگی شخصیت اصلی کتاب به قدر کافی، جذاب هست که نویسنده در اندیشه خلق یک قصه موازی یا مکمل برای اثرش نیفتد. دانستن اینکه نواب صفوی در کودکی، زمانی که رضاشاه ملعون به دبستانشان آمده و او به جای استقبال از پهلوی، دستهگل را به سمت شاه پرت کرده، برای جویندگان تاریخ، حتماً جذابیت دارد. پس از آن است که نواب در جوانی با تشکیل جمعیت فداییان اسلام و ترور نویسنده مرتدی به نام احمد کسروی، به یک قهرمان ملی برای مسلمانان عدالتخواه تبدیل میشود و .... قسمتی از کتاب:نیرهسادات او را از پشت پرده دید. چادرش را روی سر انداخت و از اتاق بیرون آمد. به طرف سیدمجتبی رفت و سلام کرد. سیدمجتبی لبخند زد. گفت: «سلام، حالت خوبه؟» ـ شکر خدا. ـ اینجا راحتی، یا سخت میگذره؟ ـ نه همه چیز خوبه. فقط ای کاش میتونستیم بیشتر باهم باشیم؛ ولی همینقدر هم غنیمته. خدا شما رو برای من نگه داره. سیدمجتبی، جورابهایش را پوشید، بند کفشهایش را بست و گفت: «باید منو ببخشی که مجبوری اینقدر سختی رو تحمل کنی.» صفحه 59