کتاب از معراج برگشتگان حمید داوودآبادی، سند زنده هشت سال دفاع مقدس و بیانگر بخش عظیمی از تاریخ شفاهی جنگ است. او همچنان و در فاصله 23 سال از پایان دفاع مقدس در همه جبهههای فرهنگی و با تمام ابزارها و تجهیزات رسانهای و مکتوب، خاطرات، نوشتهها، دلتنگیها، انتقادها و ناگفتههای خود را به مخاطب انتقال میدهد. داوودآبادی علاوه بر نگارش کتابهایی نظیر «آیا میدانید؟ (نکاتی جالب از انقلاب اسلامی و دفاع مقدس)»، «پرواز پروانهها (زندگینامه سرداران شهید حسین قجهای، رضا چراغی و علیاکبر حاجیپور)»، «حماسه ذوالفقار (زندگینامه سرداران شهید یوسف کابلی، علیرضا ناهیدی و محسن نورانی)»، «خاطرات انقلاب اسلامی»، «خاطرات شکنجه»، «دجله در انتظار عباس (زندگینامه سردار شهید عباس کریمی)، «ستارگان درخشان تاریخ (وصیتنامه شهدای مقاومت اسلامی لبنان)»، «یاد ایام (2 جلد) شامل خاطرات حضور در جبهه از سال 1360 تا 1367» و «یاد یاران (خاطرات حضور در جبهه)»، این روزها سرگرم بهروز کردن چند سایت مرجع دفاع مقدس و وبلاگ پرمخاطب هشت سال جنگ تحمیلی نیز هست که شاید سایت «ساجد»؛ سایت جامع دفاع مقدس، برجستهترین آنها باشد. این نویسنده دفاع مقدس، سالها مسئول صفحه «از معراج برگشتگان» نشریه «فرهنگ آفرینش» بود و همین نام را برای کتابی برگزید که به تعبیری شناسنامه مبارزات او از سالهای نوجوانی در برابر رژیم پهلوی و سپس مقاومت و پایمردی در برابر تجاوز ارتش بعث عراق به میهن عزیزمان به شمار میرود. شوخطبعیهایی که مخصوص خود اوست داوودآبادی در این نوشتار، تلاش میکند با همان شوخطبعی و به کار بستن مایههایی از طنز، متن خود را خواندنی کند. البته طنزپردازی و مزاح، یکی از خصلتهای فردی نویسنده است و آنچه در «از معراج برگشتگان» شاهد هستیم، انعکاس ویژگیهای شخصی او در آثار مکتوب خویش است. به نحوی که این شوخطبعی در سایر آثار و نوشتههای داوودآبادی هم به چشم میخورد و به کتاب، روزنامه، سایت و وبلاگ او اختصاص ندارد. به این نمونه توجه کنید: «چند سال پیش: بیروت ـ لبنان. گفتوگوی اختصاصی آقای (...) خبرنگار معروف با حجتالاسلام والمسلمین «سیدحسن نصرالله» دبیرکل حزب الله لبنان، از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش میشود. بعداً دوستان تلویزیونی متوجه میشوند، ولی صدایش را در نمیآورند که این مصاحبه مثلاً اختصاصی، اختصاصی نبوده! اصلاً حضوری نبوده! یعنی چی؟! یعنی اینکه آقای خبرنگار موفق به گفتوگوی مستقیم با نصرالله نشده، بلکه ایشان به سئوالات کتبی آقای خبرنگار در برابر دوربین ویدئویی دفتر خود پاسخ داده. مسئولین دفتر هم تحویل آقای خبرنگار دادهاند که آقای خوش ذوق با کمک دوستان، بر روی صندلی نشسته، مثلاً در برابر سیدحسن نصرالله قرار گرفته، سئوالات خود را ضبط کرده و پس از مونتاژ در میان پاسخهای نصرالله، این گونه وانمود کرده است که این گفتوگو اختصاصی و حضوری بوده است! متاسفانه آقای خبرنگار، بخشی از گفتوگوی اختصاصی یک «خبرنگار ناتوان و بیعرضه ایرانی!» (رو ترش نکنید، اون خبرنگار ناتوان و بیعرضه، خودمم داودآبادی) را به عنوان «نوشته فلان نشریه غربی» نقل میکند. حتما میخواسته چیز نشه! جلالخالق از این خبرنگاران کوشا، زحمتکش و ...» (متن منتشر شده داوودیآبادی در وبلاگ شخصیاش با عنوان «خبرنگار یا مونتاژکار؟») داوودآبادی اهل داستانسرایی نیست کتاب «از معراج برگشتگان» یک کتاب بسیار و قطور است که از تلفیق چند کتابی به وجود آمده است که به زندگی نویسنده از کودکی تا جوانی و پایان هشت سال دفاع مقدس، همچنین همرزمان حمید داوودآبادی در جبهههای حق علیه باطل میپردازد. در واقع او میخواهد تمام دوستداشتنیها و خاطرات مورد علاقه خود را در یک اثر جمع کند و این کار را در «از معراج برگشتگان» صورت داده است. او در حدود 100 صفحه اول کتاب 931 صفحهایاش به خاطرات کودکی تا دوران پیروزی انقلاب اسلامی میپردازد. حمید، کودک و سپس نوجوان بازیگوش و تپلی است که دارد از محیط پیرامون و وقایع آن چیزهای مختلفی یاد میگیرد. بیمار میشود، با کودکان هممحلی خود در شرق تهران بازی میکند، انسانها و روابط اجتماعیشان را از نزدیک میبیند و در حوادث پیش از پیروزی انقلاب به عنوان یک نوجوان چرخ میخورد شخصیتش کامل شود. نثر و زبان کتاب، بسیار ساده و نوع قالب و روایتش خاطرهگونه است. داوودآبادی به هیچ وجه تلاش نمیکند تا قصهسرایی و داستانپردازی کند. او در کتابهای دیگرش نشان داده که توان قلمی بالایی دارد و میتواند به سادگی و راحتی، مخاطبان فراوانی برای کتابش جذب کند. با این حال، روایتی خاطرهوار را انتخاب میکند و قصد ندارد حتی ذرهای تخیل به آن بیفزاید. شیرینی بیان و روانی نثر در این کتاب، همانند آن است که پای صحبتهای نویسنده در یک برنامه تلویزیونی بنشینی و او برایت از خودش، انسانهای پیرامونش، رخدادهای کودکی و نوجوانیاش، سالهای حضورش در جبهه و رخدادهای پس از آن بگوید. به این خاطره ساده توجه کنید: «یکی از شبهای سرد زمستان سال 56 من و محمد در حالی که بابا گوشه اتاق به پشتی لم داده بود، کنارش نشسته بودیم. بابا که باز موقع استراحت، با اصرار فراوان ما از خاطرات قدیمش تعریف میکرد، برای اولین بار نام «امام خمینی» را به زبان آورد. خیلی تعجب کردم. گفتم: مگه هنوز هم امام داریم؟ گفت: امام نه به اون معنی. چون آقای خمینی رهبر همه مسلمونهای دنیاست، بهش میگن امام خمینی. راستش وقتی عنوان امام خمینی را شنیدم، احساس عجیبی در درونم ایجاد شد؛ عجیب و شیرین. آن موقع درست معنی و مفهوم عشق و عاشقی را نمیفهمیدم. ده یازده سال بیشتر نداشتم....» نحوه آشنایی او با بنیانگذار جمهوری اسلامی او و کشف علاقهاش نسبت به امام (ره) به همین سادگی تصویر میشود. آنها فرشته نیستند فصل بعدی کتاب در حالی شروع میشود که حدود 2 ماه از جنگ تحمیلی گذشته و حالا نویسنده میخواهد به عنوان یک نوجوان 15 ساله و پس از آموزشهای اولیه و بسیار ابتدایی راهی جبهه شود: «اولین آموزش رزمی را همان شب در خانه دیدم. علی گفت: «تو سوت بزن، تا بهت یاد بدم اگه خمپاره اومد، باید چیکار کنی.» من سوت میزدم و او خیز میرفت. خندهام گرفت. مگر خمپاره سوت میزند و میآید؟» نویسنده به اولین اعزام انفرادیاش در سال 1360 میپردازد و این سفر تا پایان جنگ ادامه مییابد. جبههای که از سوی او توصیف میشود، خیلی زمینی و دستیافتنی است. او تلاش نمیکند تا بسیجیها را انسانهایی فرازمینی و حوادث جبهه را تخیلی کند. شخصیتهای واقعی و زمینی او مثل بقیه میترسند، سر به سر هم میگذارند، شوخی میکنند، کم میآورند، اشتباه میکنند و در همین شخصیتپردازی است که خوبیها گل میکند. مرقومه رهبری درباره کتاب حضرت آیتالله خامنهای رهبر فرزانه انقلاب درباره این کتاب ـ که البته قبلاً به شکل کتابهای منفرد و جداگانهای منتشر شده است ـ فرمودهاند: «در این نوشته صفا و صداقت زیادی موج میزند. نویسنده غالباً نقش خود را کمرنگ کرده و یاد یاران شهیدش را برجسته ساخته است. روحیه بسیجی تقریباً با همه جوانبش در اینجا منعکس است، و میشود فهمید که چگونه جوانهایی در کوره گداخته جبهه به چه جوهرهای درخشندهای تبدیل میشدهاند. ذکر خصوصیات موقعها و حادثهها و آدمها، تصویر باورنکردنی جنگ هشت ساله را تا حدود زیادی در برابر چشم آیندگان میگذارد. سئوال من از خودم این است که آیا این از معراج برگشتگان چقدر میتوانند آن حال و هوا را پس از سفر من الحق الی الخلق حفظ کنند و حتی درست به یاد بیاورند؟ و برای این مقصود عالی از دست ما چه کاری ساخته است؟ و چه کردهایم؟ البته قصور یا تقصیر من و امثال من، نمیتواند تکلیف تکلیف دشوار آنها را که خدا حجت خود را برایشان تمام کرده، از دوششان بردارد. این کتاب با روح طنز و مزاحی که در همه جای آن گسترده است و به آن شیرینی و جاذبه ویژهای بخشیده، از بسیاری کتابهای جبهه جالبتر و گیراتر است. آن را در شب و روزهای منتهی به بیستم ماه رمضان 1412 (71/1/5) خواندم.»