کتاب بر جاده های آبی سرخ - جلد اول، دوم، سوم میر مهنا، بلندبالا، سینه ستبر، خوش چهره، گردن کشِِ گردن کشیده، با پوزخندی که در خواب هم از لبانش نمیگریخت، و نگاهی همچون گل آتشِ خاکستر از تنِ خویش تکانده - سوزان ، خطرناک، سرخ، با آن فَدَکِ سرمه یی که تا پایین زانوهایش میآمد، چه خیال ها در دلِ دخترانِ ریک و مضافات برمی انگیخت، و عجب سواداساز بود؛ با پای برهنه راه رفتن، به تلخی لبخند زندنش، وگاه، به هنگام نشاط، با جملهیی، چشمکی، متلکی، دل رهگذری یا فروشندهیی را خوش کردن. - «دیگر می دانم. نامش سلیمه است.»
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir