"اتاق قرمز" مجموعهای از داستانهای معمایی و جنایی نوشتهی ادوگاوا رانپو، نویسندهی شهیر ژاپنی، است که برای اولین بار در سال 1998 منتشر شد. این کتاب با ترجمهی محمود گودرزی و توسط نشر چترنگ در دسترس علاقهمندان فارسیزبان قرار گرفته است. هر یک از داستانهای این مجموعه، با روایتها و شخصیتهای منحصر به فرد، خواننده را به دنیای مرموز و آشفتهی ذهن نویسنده میبرد و پای او را به ماجراهایی نامعمول و رازآلود باز میکند.
این مجموعه شامل چندین داستان کوتاه است که هر کدام بهگونهای منحصر به فرد، عناصر معمایی، جنایی و گاهی ترسناک را در خود جای دادهاند. ادوگاوا رانپو، که به عنوان استاد ادبیات پلیسی و جنایی شناخته میشود، در این داستانها از تکنیکهای کارآگاهی و روانشناختی استفاده میکند تا خواننده را درگیر مفاهیمی مانند جنایت، راز و وحشت کند.
یکی از داستانهای برجستهی این مجموعه، "کرم ابریشم" است که زندگی زنی خسته و آشفته را روایت میکند. سالها زندگی در کنار شوهر نیمهجانش، روان او را بیمار کرده و او را به ستوه آورده است. این داستان، با نگاهی عمیق به روانشناسی شخصیتها، خواننده را به تفکر دربارهی مرزهای عشق، نفرت و جنون دعوت میکند.
داستان دیگری به نام "صندلی انسانی"، زندگی نویسندهی زن معروفی را روایت میکند که نامههای عجیبی از طرفدارانش دریافت میکند. این نامهها حاوی جزئیاتی از زندگی او هستند که هیچکس نمیتواند از آنها اطلاع داشته باشد. این رازگونگی و ترس از ناشناختهها، داستان را به شدت جذاب و هیجانانگیز میکند.
داستان "اتاق قرمز"، که نام کتاب نیز از آن گرفته شده است، به اوج رازگونگی و تعلیق میرسد. در این داستان، هفت مرد در اتاقی قرمز گرد هم میآیند و از اسرار گذشتهی زندگی خود میگویند. اما هیچیک از آنها نمیدانند که بین آنها یک قاتل وجود دارد؛ قاتلی که به هیچیک از قاتلان داستانیای که میشناسید، شباهتی ندارد. این داستان، با ضربهای غیرقابل پیشبینی، خواننده را میخکوب میکند.
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات جنایی، پلیسی و معمایی، گزینهای ایدهآل است. اگر به دنبال داستانهایی هستید که شما را درگیر مفاهیمی مانند جنایت، راز و وحشت کنند، این اثر میتواند برای شما بسیار جذاب و هیجانانگیز باشد. همچنین، برای کسانی که به ادبیات شرق آسیا، به ویژه ژاپن، علاقه دارند، این کتاب منبعی ارزشمند محسوب میشود. به طور کلی، هر کسی که به دنبال تجربهی یک داستان جذاب و معنادار است، از مطالعه این کتاب لذت خواهد برد.
یک روز داشتم در دفتر خاطراتش یادداشت آن روز را مینوشتم و به دقت دستخطش را تقلید میکردم. کار عذابآوری بود، اما میبایست انجام میشد، زیرا این هم یکی دیگر از عادتهای روزانهاش بود. بعد از نوشتنِ چند خط، قسمتی را که نوشته بودم با قسمتی که او نوشته بود مقایسه کردم و از دیدن اثر انگشتی گوشه یک صفحه جا خوردم؛ بدیهی بود که اثر انگشت برادرم است.یک لحظه غافلگیریِ این کشف مبهوتم کرد، زیرا از این نکته بسیار مهم غفلت کرده بودم. من بدونِ رعایت احتیاط تمامِ این مدت فکر کرده بودم که خال روی رانم تنها تفاوت من و برادرم است و حالا گیج شده بودم. چقدر احمق بودم! حتی یک بچهمدرسهای هم میداند که هرکس در دنیا اثر انگشتِ خاص خودش را دارد و از بین تمام مردمِ دنیا لااقل من میبایست میدانستم که حتی دوقلوها هم اثر انگشتِ مشابهی ندارند. حالا با دیدن اثر انگشت برادرم در دفتر یادداشتهایش، وحشت اینکه این مسئله مرا لو دهد بر من چیره شد.پنهانی ذرهبینی خریدم و آن لکه را، که معلوم شد اثر انگشت شست است، بررسی کردم. اثر انگشت شست خودم را روی تکهای کاغذ گذاشتم و هر دو را با هم مقایسه کردم. در یک نگاه ساده، به نظر میرسید که دو اثر بسیار شبیهاند. اما بعد آنها را به دقت بررسی کردم، خطبهخط، حلقهبهحلقه و تفاوتهای بسیاری در آنها دیدم. سپس محض احتیاط یواشکی اثر انگشت «همسرم» و خدمتکاران را برداشتم، اما آنها آنقدر متفاوت بودند که نیازی نبود با اثر انگشتِ روی دفتر مقایسهشان کنم. متأسفانه آن اثر انگشت مالِ برادرم بود. از آنجایی که ما دوقلو بودیم، طبیعی بود که شبیه اثر انگشت من باشد.با این فکر که اگر اثر انگشت دیگری وجود داشته باشد موضوع اهمیت شایانی پیدا میکند، جستوجویی همهجانبه برای یافتن موارد دیگر آغاز کردم. تمام دفترها را صفحهبهصفحه وارسی کردم، خاکِ تمام گوشههای طاقچهها، کمدها، گنجهها را تفتیش کرد، در حقیقت هرجایی را که ممکن بود اثر انگشتش باقی مانده باشد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir