کتاب پنجاه سال عبادت : وصیتنامه و دل نوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا پیمودن ره صد ساله در یک شب با خواندن کتاب" پنجاه سال عبادت" "پنجاه سال عبادت: وصیتنامه و دل نوشته های ادبی و عاشقانه پنجاه تن از شهدا" کاری از گروه فرهنگی شهید هادی است که در قالب وصیت نامه 47 شهید شاخص ایران و سه شهید حزب الله لبنان منتشر شده است. محسن عمادی، یکی از اعضای موسسه شهید ابراهیم هادی اظهار داشت: محتوای کتاب "50 سال عبادت" دربرگیرنده بخش هایی از نوشته های عارفانه، ادبی، عاشقانه و اخلاقی شهدا در وصیت نامه آن هاست. وی افزود: توسل این شهدا به حضرت زهرا (س) باعث شد تا وصیت این بانوی بزرگوار را به عنوان مقدمه کتاب بیاوریم. بعد از آن سه وصیت نامه از شهدای حزب الله لبنان، نظیر "سید هادی نصرالله" و 47 وصیت نامه شهدای ایران مانند "رسول حیدری"، "دکتر مصطفی چمران"، "محمد جهان آرا" و "حجت الاسلام مصطفی ردانی پور" گنجانده شده اند. عمادی درباره علت انتخاب "50 سال عبادت" برای عنوان این کتاب خاطرنشان کرد: این نام برگرفته از سخن امام خمینی (ره) درباره وصیت نامه شهداست که فرمودند: "این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند، مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید، خدا قبول کند، یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید." وی ادامه داد: اگر قرار بود به سراغ سرداران و بزرگان جنگ برویم بی شک بیشتر از این تعداد وصیت نامه جمع می شد.اما یکی از اهداف ما مطرح نمودن شهدایی بود که شاید کمتر از آنها یاد می شود. در کنار وصیت نامه و دست نوشته هر شهید منابعی برای تحقیق بیشتر قرار گرفته است. وی در پایان یادآور شد: کتاب "50 سال عبادت" به همراه زندگی نامه و تصاویر شهدای مورد نظر این اثر،که در سال 90 از سوی مؤسسه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر شد. در داستان یازدهم با نام "نامعادله" خلاصه ای از زندگی نامه و وصیت نامه شهید احمد رضا احدی آمده است که بدین شرح است: از استان همدان بود. شهرستان نهاوند. در درس و مدرسه از همه جلوتر بود. در جهاد هم از همه پیشتازتر. دستی بر قلم داشت. دلنوشته هایش را مکتوب می کرد. در کنکور سال 64 در رشت هی پزشکی رتبه اول کشور را کسب نمود. اما دانشگاه دنیا مانع از حضور او در دانشگاه آخرت نگردید. یکی از دستنوشت ههای او به نام نامعادله به بررسی شرایط آن دوران وانسانهایی که به جنگ بیتفاوت بودند می پردازد. نامعادله آخرین دستنوشته ی شهید احمدرضا احدی ساعاتی قبل از شهادت است. او در عملیات والفجر 8 جاودانه شد: "چه کسی می تواند این معادله را حل کند؟! چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد!؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هر جا، به هر جا که اینجا نباشد. یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه م یکند؟ دخترم چه شد؟ به راستی ما کجای این سؤالها و جوابها قرار گرفت هایم!؟ کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود، از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد با خبر است!؟ آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد م یکند که ب یشرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند. کدام پسر دانشجویی م یداند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟ چه کسی است که معنی این جمله را درک کند: نبرد تن و تانک؟! اصلاً چه کسی می داند تانک چیست؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنیهای تانک له می شود؟ آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟ گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه ی خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده وگذر می کند، حالا معلوم نما یید سر کجا افتاده است!؟ کدام گریبان پاره می شود!؟ کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟ و کدام، کدام... ؟ توانستید؟! اگر نمی توانید این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید: هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی که با سرعت در جاده مهران دهلران حرکت می نماید، مورد اصابت موشک قرار می دهد، اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود. معلوم کنید کدام تن می سوزد!؟ کدام سر می پرد!؟ چگونه باید اجساد را از درون این آهنپاره ی له شده بیرون کشید!؟ چگونه باید آنها را غسل داد!؟ چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم!؟ چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم. چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم!؟ کدام مسئله را حل می کنی!؟ برای کدام امتحان درس می خوانی!؟ به چه امید نفس میکشی!؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی!؟ از خیال، از کتاب، از لقب شامخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد!؟ کدام اضطراب جانت را می خورد!؟ دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره نگرفتن!؟ دلت را به چه چیز بست های؟! به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در فوق دکترا؟! صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن، پرستو شدن آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواد ه ای در همسایگی تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟ آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند!؟ و آنان را زنده به گور کردند؟ هیچ می دانستی!؟ حتماً نه!... هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می خورند، به دنبال آب گشت های؟! تا اندکی زبان خشکید ه ی کودکی را تر نمایی. و آنگاه که قطر های نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد!! اما تو اگر قاسم نیستی، اگر عل یاکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش! وکه خدا هدیه حسین(ع) را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. و من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد. یا علی(ع) مددی. وصیتنامه شهید احدی: بسم الله الرحمن الرحیم. فقط نگذارید حرف امام بر زمین بماند، همین. حدود یک ماه روزه قرض دارم، آن را برایم بگیرید و برایم از همگی حلالیت بخواهید. والسلام. کوچکترین سرباز امام زمان (ع)"