کتاب رستاخیز جان کتاب رستاخیز جان نوشته شهید مرتضی آوینی با موضوع (ادبیات، فرهنگ و رسانه) دارای فهرستی چنین است: ادبیات آزاد یا متعهد؟، رمان و انقلاب اسلامی، آزادی قلم،؛ رستاخیز جسم و رستاخیز جان، زبان و فضا.... «آزادی» میان ما و آزادنگاران مشترک لفظی است و چه بسا که این دو آزادی در ظاهر نیز مشابهت هایی با یکدیگر داشته باشند. آن آزادی که می گویند، «رهایی از تقید و تعهدی» است و این آزادی که ما می گوییم نیز «آزادی از هر تعلقی» است. تفاوت در آن جاست که ما حقیقت انسان را در خلیفة اللهی او می جوییم و بنابراین، «انسان کامل» و «عبدالله» را مشترک معنوی می دانیم، اما آنان بندگی خدا را نیز از خود بیگانگی می دانند. در این صورت، اگر برای بشر قائل به حقیقتی فردی و یا جمعی نباشند که بار رهایی از تقیدات و تعهدات به آن رجوع کند، در واقع انسان را به«خلا» احاله داده اند و به «هیچ»؛ و چه تفاوتی می کند که این یک«هیچ فلسفی» باشد و یا یک«هیچ حقیقی»؟ آزادی در نفی همه تعلقات است جز تعلق به حقیقت، که عین ذات انسان است. وجود انسان در این تعلق است که معنا می گیرد و بنابراین، آزادی و اختیار انسان تکلیف اوست در قبال حقیقت، نه حق او برای ولنگاری و رهایی از همه تعهدات. و مقدمتا باید گفت که هنر و ادبیات نیز در برابر همین معنا ملتزم است. انسان مختار است، اما آزادی اش مقدم بر حقیقت و عدالت نیست، و اگر چنین باشد، پس آزادی «حق» انسان نیست، «تکلیف» اوست. آنان که آزادی را به مفهوم«عدم تقید» می گیرند و این آزادی را حق خویش می دانند، چه بدانند و چه ندانند از آن جهت دیگران را نیز ملتزم به همین اعتقاد می خواهند که انگار خود را عین حقیقت و عدالت فرض کرده اند. اگر انسان فطرتا نسبت به حقیقت و عدالت متعهد نبود و قضاوت هایش بر این دو مقوله ماتقدم اتکا نداشت، هرگز اصراری نداشت که دیگران را نیز به راه خویش دعوت کند. برای انسان محال است که به شیطان«ایمان» بیاورد؛ او «فریب» شیطان را می خورد و در این معنا سری عظیم نهفته است که اهل فریب در نمی یابند. قسمتی از کتاب : جواب داد :ببین دوست من ! اگر هم این طور باشد که تو میگوئی هر چند من تردید دارم ، اما باز هم باید گفت که ویدئو تکلیف خودش را روشن کرده اسـت از نگاهم دریافت که باید روشن تر حرف بزند . گفت: این ویدئوست که تکلیف ما را روشن کرده است ، نه تکلیف آن را . مگر ما میتوانستیم تصمیم دیگری جز این اتخاذ کنیم ؟ جواب داد :نه! خود غربیها که ویدئو را اختراع کردهاند آن را رسانة یاغی خواندهاند ، چه برسد به ما که در برابر این رسانه باغی و طاغی کاملاً دست و پایمان را گم کردهایم . ببین اگر ما میتوانستیم دیواری اختراع کنیم که جلوی ورود ویدئو را به کشور بگیرد و آنگاه چنین حکمی صادر میکردیم که الان کردهایم ، درست بود که بگوییم تکلیف ویدئو را ما روشن کردهایم . اما چنین نیست ، ویدئو رسانهای است که از هر مرزی عبور میکند و به هر جا که تمدن امروز رفته است وارد میشود و هیچ راهی هم برای ممانعت وجود ندارد . شاهد مثالش هم کشور خودمان . از تو میپرسم : اگر چنین میشد که بتوان برنامههای ماهوارهای را با همین آنتنهای معمولی تلویزیون گرفت ، ما چه میگفتیم ؟ آیا درست بود که بگوییم : خوب ! تکلیف ماهواره را هم روشن کردیم؟…نه ! و بعد ناگهان مثل آنکه چیزی آنکه چیزی به ذهنش خطور کرده باشد گفت : شازده کوچولو را خواندهای ؟ گفتم : آره . گفت : حکایت ما ، حکایت آن پادشاه است که شازده کوچولو در ستارة اول دید . پادشاه فرمانهای عاقلانهای میداد چرا که علاقمند بود که فرمانهایش اجرا شود . مثلاً وقتی شازده کوچولو میپرسید : اجازه هست بنشینم ؟ پادشاه میگفت : به تو فرمان میدهم که بنشینی . و یا وقتی شازده کوچولو از شدت خستگی خمیازه میکشید ، به او فرمان میداد که حتماً خمیازه بکشد و رودربایستی نکند ! و چون شازده کوچولو میگفت : دیگر خمیازهام نمیآید ، پادشاه فرمان میداد که : خب ! حالا که این طور است به تو فرمان میدهم گاهی خمیازه بکشی و گاهی هم نکشی … گفتم : عجب کتاب خوبی است این شازده کوچولو . زمین انسانها را هم خواندهای ؟ خندید و گفت : میخواهی از تبعات قبول واقعیت فرار کنی ؟ چه من زمین انسانها را خوانده باشم و چه نخوانده باشم ، ماهواره دارد می آید … میخواهم بگویم تکلیف ویدئو را آن وقت میبایست روشن میکردیم که ویدئو شهرهای کشور ما را تسخیر نکرده بود . حالا که حتی در یک شهر مذهبی مثل کاشان در هر کوچه حداقل پنج دستگاه ویدئو وجود دارد و قیمت آن هم ، هم طراز با سایر وسایل برقی مجاز است و کرایة نوار حتی از ماست پاستوریزه (!) هم ارزان تر است ، درست آن است که بگوییم ویدئو تکلیف ما را روشن کرده است و چند وقت دیگر هم لابد ماهواره تکلیف ما را روشن خواهد کرد ! گفتم : مثل اینکه خیلی از این وضعی که پیش آمده خوشحالی ؟ پس آن همه شعارهایی که در بارة غرب و غرب زدگی میدادی کجا رفت ؟ جواب داد : نه جانم ! تو موضوع را اشتباه فهمیدهای . بیان واقعیات چه ربطی به این حرفها دارد ؟ ما باید بدانیم که در چه دنیایی زندگی میکنیم و با توجه به این واقعیتها ، راههایی برای حفظ فرهنگ خودمان و مبارزة با غرب پیدا کنیم . با فرارکردن و انزوا گرفتن و دیوار به دور خود کشیدن که مسئلة ما حل نمیشود . ما عادت کردهایم که برای دور ماندن از خطرات ، اصل را بر پرهیز بگذاریم . این واکنش تا آنجا کارساز است که بتوان از منطقة خطر فاصله گرفت . وقتی طوری در محاصرة خطر واقع شویم که دیگر امکان فرار کردن وجود نداشته باشد ، باید جنگید و محاصره را شکست . از همان آغاز ، جامعة دیندار در برابر غرب و مظاهر آن همواره چاره را در آن مییافته که پیلهای امن برای خود دست و پا کند و به درون آن بخزد . اوایل کار حتی با تأسیس مدرسه هم مخالفت میورزد … و اگر از این نظر گاه بنگریم ، چه بسا که حق را نیز به او بدهیم ؛ مدارس جدید برای حفظ و توسعة وضع موجود ایجاد شدهاند و دین مأمور به تحول است . اما تقدیر این بوده است که تمدن جدید همة دنیا را تسخیر کند و جامعة دینی ناگزیر به میدان یک مواجهة بسیار جدی کشیده شود . همین عکسالعملی که اکنون در برابر ویدئو وجود دارد پیش از این در برابر رادیو و بعد تلویزیون نیز وجود داشته است . این مواجهه توفیقی اجباری است که به انکشاف حقیقت دین مدد خواهد رسانید و نه فقط مدد رسانی ، که اصلاً در عالمی که حقایق به اضدادشان شناخته میشوند ، این تنها راه ظهور و انکشاف حقیقت دین است . حقیقت دین در جهاد رخ خواهد نمود نه در رهبانیت ؛ و پناه گرفتن در پس دیوارها و صندوقخانهها در مواجهه با دنیای جدید نوعی رهبانیت است … در این مواجهه ما خواهیم آموخت که … تاب نیاوردم تا حرفهایش تمام شود و گفتم : اگر در این مواجهه همه چیز از دست برود چه ؟ نگاهی کرد که معلوم بود حوصلهاش از دست حرفهای من سر رفته است . با طمأنینه گفت : مگر تاریخ نخواندهای ؟ جواب دادم : منظورت را نمیفهمم . گفت : مگر ما تنها میراث داران این دین هستیم ؟ و یا مگر دین اسلام لای پنبه و زرورق حفظ شده است ؟ و تازه مگر این ماهوارهها را شیطان در مدار زمین نگه داشته است ؟ دوست من ! ضعف ماست که دشمن را قدرتمند جلوه میدهد . ما تا آنجا بنیان کارمان را بر گریختن و پناه گرفتن گذاشتهایم که از یک نوار ویدئو هم دشمنی غول پیکر برای خودمان تراشیدهایم . مگر این نوار بیزبان فقط در برابر فیلمهای مبتذل حساسیت دارد و مثل آن دستگاه فتوکپی که در فیلم فرماندار بود از صفحات نهجالبلاغه کپی نمیگیرد ؟! اگر قرار بود که دین و دینداری مغلوب ویدئو شود که تا به حال در برابر مظاهر دنیای جدید اثری از آثار آن بر جای نمانده بود … و تازه ، این رسانه تنها برای ما نیست که یاغی است ؛ امپراتوری خبری غربیها را نیز به خطر انداخته است . و بعد حرفش را قطع کرد و پرسید : راستی مگر خبر جدیدی در این باره شنیدهای ؟ جواب دادم : نه ! همان که تو هم شنیدهای : قرار است به شازده کوچولو امر کنیم که هر وقت خواست خمیازه بکشد و هر وقت هم که نخواست خمیازه نکشد . خندید و گفت : نه بابا! مثل اینکه تو آنقدرها هم که من فکر میکردم بیذوق نیستی !
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir