کتاب 48 قانون قدرت نوشتهی روبرت گرین یکی از پرفروشترین و تأثیرگذارترین آثار در زمینهی خودسازی، موفقیت و شناخت ساختارهای قدرت در دنیای مدرن است. این اثر از زمان انتشارش در سال 1998 تاکنون، بهعنوان راهنمایی کاربردی برای کسانی شناخته میشود که یا بهدنبال کسب قدرت هستند یا میخواهند از خود در برابر قدرت دیگران محافظت کنند. گرین با تلفیق تاریخ، روانشناسی و حکمت عملی، به مخاطب میآموزد که چگونه با زیرکی، درک درست از رفتار دیگران، و استراتژیهای پیچیده، قدرت را در دست بگیرد یا دستکم قربانی آن نباشد.
کتاب شامل 48 قانون است که هر یک بر پایهی تجربهی تاریخی، زندگی شخصیتهای تأثیرگذار و تحلیل رفتار قدرتمدارانهی آنها شکل گرفتهاند. گرین از نمونههایی چون نیکولو ماکیاولی، سون تزو، الیزابت اول و دیگر سیاستمداران و رهبران بهره گرفته تا نشان دهد چگونه این افراد توانستهاند با رعایت قواعدی خاص، قدرت را به دست آورده و حفظ کنند.
هر قانون با زبانی ساده اما نافذ توضیح داده شده و با حکایتهایی تاریخی و مثالهای دقیق همراه است. قوانین از «هرگز از رئیس خود باهوشتر جلوه نکن» تا «همیشه نیتهایت را پنهان کن» طیف گستردهای از اصول قدرت را پوشش میدهند که در روابط فردی، کاری و اجتماعی کاربرد دارند.
گرین معتقد است که قدرت، بازیای اجتماعی است و کسی در آن موفقتر است که بتواند انگیزهها و رفتارهای پنهان دیگران را درک کرده و در مسیر دستیابی به اهداف، از روشهای غیرمستقیم و زیرکانه استفاده کند. او با لحنی صریح و بیپرده، جنبههایی از قدرت را بازمینماید که بسیاری آن را نادیده میگیرند یا از آن واهمه دارند.
در سراسر کتاب، نویسنده به مخاطب هشدار میدهد که باید همواره هوشیار و آماده باشد، بههیچکس کاملاً اعتماد نکند و هر حرکتی را با سنجش و نقاب انجام دهد. کتاب، درواقع مانیفست قدرتطلبی واقعگرایانه در دنیایی پر از رقابت است.
48 قانون قدرت کتابی مناسب برای مدیران، کارآفرینان، سیاستمداران، هنرمندان، و در کل هر فردی است که میخواهد در محیطهای رقابتی موفق باشد. این کتاب همچنین برای افرادی که درگیر تعاملات پیچیدهی انسانی هستند و تمایل دارند نقش فعالتری در زندگی اجتماعی و شغلی خود ایفا کنند، منبعی ارزشمند است.همچنین کسانی که علاقهمند به تاریخ، فلسفهی قدرت، و تحلیل رفتاریاند، با مطالعهی این اثر میتوانند نگاهی دقیقتر و تحلیلیتر به جهان پیرامون خود داشته باشند. حتی اگر کسی بهدنبال استفاده عملی از تمام قوانین نباشد، شناخت آنها به او کمک میکند تا در برابر بازیهای قدرت اطرافیانش آسیبپذیر نباشد.
شکارچیان ماری را تعقیب میکردند. مار از کشاورزی خواست تا زندگیاش را نجات دهد. کشاورز برای پنهان کردن مار، چمباتمه زد و اجازه داد، مار داخل شکمش برود اما وقتی خطر رفع شد و کشاورز از مار خواست تا بیرون بیاید، مار نپذیرفت، زیرا درون شکم کشاورز گرم و امن بود. در راه بازگشت به خانه، کشاورز، مرغ ماهیخواری را دید و پیش او رفت و ماجرا را در گوشش گفت. ماهیخوار گفت که چمباتمه بزند و به خودش فشار بیاورد تا مار خارج شود. وقتی مار سرش را بیرون آورد، ماهیخوار آن را گرفت و بیرون کشید و کشت. کشاورز بیم داشت که سم مار هنوز در بدنش باشد. مرغ ماهیخوار هم به او گفت برای درمان سم مار، باید شش پرندهی سفید بخوری. کشاورز با خودش گفت که این مرغ ماهیخوار هم پرندهی سفید است، پس با خودش شروع میکنم. او ماهیخوار را به سرعت گرفت و آن را داخل کیسه انداخت و به خانه برد و به دیوار آویزان کرد. وقتی ماجرا را برای همسرش تعریف کرد، او گفت: «تعجب میکنم. پرنده به تو محبت کرده و تو را از شر دشمنی که در شکم داشتی، خلاص کرده است، حال تو به دامش انداختهای و از کشتنش حرف میزنی؟» سپس بیدرنگ مرغ ماهیخوار را آزاد کرد و ماهیخوار پرواز کرد و دور شد؛ اما چشمهای همسر کشاورز را هم با منقار از کاسه در آورد و با خود برد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir