کتاب قصه های خوب برای بچه های خوب 3 قصه های سندباد نامه و قابوسنامه این کتابها را نویسندگان و بزرگان زیادی تایید کردهاند. همه تعریفش کردهاند و به نوجوانان سفارش کردهاند که آن را بخوانند. شاید اگر بخواهم بخش کوچکی از آن تعریفها را در اینجا بیاورم، دیگر فرصت پرداختن به خود کتاب و داستانهایی که دارد، باقی نمیماند. و از طرفی هم، مهمتر اینکه حرفهایی که خودم دربارۀ این کتاب دارم، در دلم میماند. نویسندۀ این کتابها آقای «مهدی آذریزدی» هیچوقت نتوانست به مدرسه برود؛ پدرش بهش اجازه نداد. خودش میگوید برای اولین بار در سن 52 یا 53 سالگی پا به یک کلاس درس گذاشت و درست همانجا هم گریهاش گرفت! نکتۀ مهم دربارۀ جناب آذریزدی این است که ایشان اولین نویسندهای است که در ایران به فکر نوشتن داستان برای کودکان و نوجوانان افتاد. به همین دلیل است که عنوان «پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران» را به او دادهاند. آقای نویسنده اولین کتاب از مجموعۀ 8 جلدی «قصههای خوب برای بچههای خوب» را در سال 1336 برای نوجوانان ایران منتشر کرد؛ یعنی 55 سال قبل! و بعد نوشتن جلدهای دیگر را پی گرفت تا اینکه در سال 1362 کتاب هشتم را هم به چاپ رساند. حدود 27 سال طول کشید تا او این 8 جلد کتاب را نوشت. نکتۀ مهم دربارۀ این مجموعه این است که خالق هیچ کدام از داستانهای آنها خود آقای آذریزدی نیست. این داستانها، برگزیدهای است از داستانهای زیبای ادبیات قدیم ایران و زبان فارسی که آقای آذریزدی آنها را با زبان ساده برای نوجوانان کشورش روایت کرده است. به نظر من اگر کسی در نوجوانی یک بار این کتابها را بخواند، با بیشتر داستانهای مهم ادبیات قدیم ما آشنا شده است. چون کتابهایی که آقای آذریزدی قصههای آنها را بازنویسی کرده است، جزو کتابهای خیلی مهم در ادبیات ایران و جهان هستند. کتابهایی که خواندن هر یک از آنها میتواند ما را در دنیایی از قصهها و داستانهای نغز و پرمغز غرق کند. جلد 3: قصه های برگزیده از سند باد نامه و قابوسنامه از بهترین داستانهای این کتاب نیز میتوان به داستانهای «بزرگی شتر»، «خیاط و کوزه»، «گواهی درخت»، «نان و حلوا» و «تو نیکی میکن و در دجله انداز» اشاره کرد. از این میان،داستانهایی نظیر «خیاط و کوزه» آنقدر مشهور هستند که در میان مردم ما تبدیل به ضربالمثل شدهاند: «خیاط هم در کوزه افتاد!» نظر رهبر انقلاب در مورد مجموعه کتاب ها و نویسنده: در مورد آقای آذر یزدی الآن اطلاع دادند ایشان در این جلسه نشستهاند و ظاهراً بیمار هم بودند و با حال بیماری زحمت کشیدهاند و آمدهاند. من چندی پیش در یک برنامهی تلویزیونی دیدم که از ایشان تجلیل کرده بودند. من با اینکه وقتم هم کم است، از وقتی تلویزیون را روشن کردم و دیدم که از ایشان دارد تجلیل میشود، پای آن برنامه نشستم، صحبتهای خود ایشان را هم گوش کردم. ایشان در آنجا میگفتند که در طول آن سالهای پیش از انقلاب هیچ کس کمترین تشکری، تقدیری از این مرد زحمتکش و خدوم نکرده. آن برنامه را که من دیدم، نکتهای در ذهنم بود و دلم خواست که آن را یک وقتی به ایشان بگویم، فکر میکردم دیگر امکان ندارد و عملی نیست؛ کجا حالا ما آقای آذریزدی را زیارت کنیم! حالا تصادفاً امشب ایشان اینجا هستند. آن نکته این است که من خودم را از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخشی مدیون این مرد و کتاب این مرد میدانم. آنوقتی که کتاب ایشان درآمد- اول هم به نظرم دو جلد، سه جلد، تا آنوقتی که من اطلاع پیدا کردم، از این کتاب درآمده بود؛ «قصههای خوب برای بچههای خوب»- من رفتم تورق کردم. بچههای ما داشتند به دوران مُراهقی- یعنی نزدیکی به بلوغ- میرسیدند، دوره هم دورهی طاغوت بود و همهی عوامل در جهت گمراهسازی ذهن و دل جوان حرکت میکرد. من دلم میخواست چیزی باشد که جوانهای ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب، کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب مینوشتم و بین جوانهای دانشجو و دانشآموزهای سطوح بالای دبیرستانها پخش میشد، اما برای بچههای کوچک، دستمان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را من پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، از دو سه جهت، همان چیزی است که من دنبالش میگردم. به نظرم دو جلد یا سه جلد آن وقت چاپ شده بود، خریدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اینکه جلد پنجم به نظرم یا ششم- حالا درست نمیدانم، یادم نیست- درآمد؛ بتدریج چاپ شد و من رفتم تهیه کردم و برای فرزندانم خریدم. نه فقط فرزندان، بلکه در سطح شعاع ارتباطات فامیلی و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندی داشتند که مناسب بود با این قضیه، این کتاب ایشان را معرفی کردم. خواستم این حقشناسی را من به نوبهی خود کرده باشم. ایشان یک خلئی را در یک برههی از زمان برای زنجیرهی طولانی فرهنگی این کشور پر کردند. این کار، با ارزش است. خداوند از شما- آقای مهدی آذریزدی!- این خدمت را قبول کند و مأجور باشید. این ستایشهای زبانی و اینها، اجر کارهائی که با اخلاص انجام گرفته باشد، نمیشود؛ اجر کار مخلصانه را خدا باید بدهد و خدا هم خواهد داد. (بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار سخنان رهبر معظم انقلاب در جمع نخبگان استان یزد 15/ 10/ 1386)
نظرات کاربران
کلیه حقوق این سایت متعلق به فروشگاه اینترنتی کتابخون می باشد.