به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
11 ٪
۲۲۰٬۰۰۰
۱۹۵٬۸۰۰
تومان
افزودن به سبد خرید

کتاب‌های مشابه







ادموند: جلد دوم









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

این کتاب از اولین کتاب‌های عاشقانه مهدوی و روایت‌گر سرگذشت شخصی به نام ادموند پارکر، جوانی مسیحی از خانواده‌ای سرشناس و مشهور انگلیسی است. ادموند با کابوس‌هایی که هراز گاهی به سراغ او می‌آیند و او معنی آن‌ها را درک نمی‌کند به جستجوی حقیقت سوق داده می‌شود. او گاهی حس می‌کند عیسی مسیح (ع) در آن رویا‌های نامفهوم برای نجاتش می‌آید.

درباره کتاب

ادموند پس از قرار گرفتن در مسیر جستجوی حقیقت که آکنده از دشواری و سختی است با دختر جوان مسلمانی آشنا می‌شود که برای او نشانه‌ای از سوی خداوند تلقی می‌شود که دلالت بر عشق حقیقی و پیوند قلبی او با اسلام دارد. او تصمیم به ازدواج با ملیکا گرفته و به دین اسلام مشرف می‌شود. اما طی حوادثی با فشار‌هایی از سوی صهیونیسم ناگریز از جدایی از ملیکا می شود و تا چند قدمی مرگ می‌رود اما معجزه‌ای رخ داده و به او زندگی دوباره می‌بخشد و در دلش‌امید یافتن دوباره عشقش را دارد. بعد از گذشت دو سال جدایی، موقعیتی پیش می‌آید که از انگلستان فرار کند و برای یافتن همسرش به ایران بیاید. خوانندگان جلد اول ادموند گمان می‌کنند با رسیدن ادموند به ایران همه چیز تمام شد و امنیت به زندگی او برگشت اما مسیر ر‌هایی و وارستگی، پر پیچ و خم و سرشار از فراز و نشیب است و مخاطب ادامه داستان را از عراق دنبال خواهد کرد.

بخشی از کتاب

حس سرخوردگی و طرد شدگی فزاینده‌ای در ادموند شکل گرفته بود، خشمی سرکوب شده که قلبش را سوراخ و او را از هر حسی خالی می‌کرد، اما با این حال تلاش می‌کرد بر خود مسلط باشد. هر دو نفر غرق در افکار خود وارد پارکینگ شدند، ادموند عصبانیتش را فرو می‌خورد اما احساس می‌کرد قلب و مغزش در حال ترکیدن است. از خودش عصبانی بود نه هیچ کس دیگری، شاید دچار غرور شده و این عذابی که می‌کشید نتیجه گناه خودش بود. آرتور در حال سوار شدن به ماشین بود که یک دفعه فریاد زد: یا عیسی مسیح، اونجا چه خبره؟! نگاه کن اِد! بی‌اختیار از ماشین پیاده شدند و با سرعت برق آسایی خود را به آنجا رساندند. تعدادی از دانشجویان پسر به یک دختر جوان محجبه حمله ور شده و او را کتک میزدند. برای چند لحظه همگی ساکت شدند، آن‌ها وکلای جوان و زبردست دانشگاه را شناخته و از عواقب کارشان تازه وحشت‌زده شدند. بدون اینکه حرفی رد و بدل شود مهاجمین پا به فرار گذاشتند، ادموند که تا آن لحظه هنوز بر حال و روز خودش مسلط نشده بود، در حالیکه آرتور سعی داشت به دختر کمک و او را از روی زمین بلند کند به ادموند نهیب زد؛ اِد، بیا کمک. و ماجرا برای ادموند تازه شروع شد، زیرا به محض اینکه چشمش به آن دختر افتاد، قلبش از جا کنده شد. رشته افکارش با صدای فریاد آرتور پاره شد؛ اِد! تو چه مرگت شده؟! چرا خشکت‌زده؟! این بدبخت داره می‌میره، بیا کمک کن لعنتی. ادموند همچنان بی‌حرکت‌ایستاده بود و به آن دختر چشم دوخته بود. ​​

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب به علاقه‌مندان به آشنایی بیشتر با مهدویت و حقانیت مذهب شیعه، همراه با روایتی عاشقانه از تغییر دین و جستجوی حقیقت پیشنهاد می‌شود.

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه