کتاب بیست سال و سه روز؛ سید مصطفی موسوی، جلد دوازدهم از مجموعه مدافعان حرم و نوشته سمانه خاکبازان است که در انتشارات روایت فتح به چاپ رسیده است. کتاب بیست سال و سه روز؛ سید مصطفی موسوی، روایاتی از زندگی و رشادتهای این شهید بزرگ مدافع حرم است. بیست سال داشت و سه روز پس از تولدش، باز دیگر در آسمانها متولد شد، شهید سید مصطفی موسوی را میگویم. شخصیت جوان و پرشور که عاشق موسیقی بود؛ اما نماز اول وقت را هیچوقت ترک نمیکرد.
این کتاب زندگی و رشادتهای شهید مدافع حرم شهید سید مصطفی موسوی را روایت میکند. این شهید که وی را بهعنوان جوانترین شهید ایرانی مدافع حرم میشناسند، بیست و یکم آبانماه 94 در شهر العیس حلب به شهادت رسید.
سید مصطفی موسوی، از جوانترین شهدای مدافع حرم است و در عین جوان بودن دانشگاه و تحصیل خود را رها کرد و به میدان جنگ رفت و به شهادت نایل شد. خاکبازان پس از تحقیقات و مطالعه در مورد زندگی و لحظه شهادت این شهید بزرگوار مسئولیت نگارش کتاب را بر عهده گرفت و برای تحقیق با دوستان و خانواده سید مصطفی موسوی تماس گرفته و طی مصاحبه و ملاقات توانست 20 مصاحبه با خانواده و دوستان این شهید انجام بدهد. خاکبازان یک سال برای آمادهسازی و نوشتن کتاب «بیست سال و سه روز» زمان گذاشت. نام کتاب هم بر اساس سن شهادت این شهید بزرگوار انتخاب شده است. شهید شخصی بسیار کوشا، موفق و همیشه لبخند به لب بوده است. مصطفی موسوی، نوجوانی اهل تأمل، تعمق و مطالعه بود. او مطالعه را دوست داشت و بدون اینکه کسی برایش باید و نبایدهایی مشخص کند کتابهای متفاوت میخواند و در مجموع توانسته با آشنایی افکار و نگرشهای مختلف، راهش را انتخاب کند.
از کتابهای شریعتی تا علامه جعفری را مطالعه کرده بود و اطلاعات جامع و کاملی نسبت به تمام عقاید داشت. او اهل مسافرت، اهل قلیان کشیدن و البته نماز اول وقت بود که همه اینها در کتاب نوشته شده تا هم بزرگنمایی نشود و هم مخاطب جوانی که کتاب را میخواند متوجه شود که شهدا دستنیافتنی نیستند.
خاکبازان در مصاحبهای گفت: من با نگارش این کتاب خواستم مخاطب یا خواننده کتاب به شناخت درستی از این شهید برسد.
همچنین باتوجهبه مواردی که در این کتاب به آن اشاره شده، خواننده متوجه زندگی متوسط و عقاید عادی و معمولی بودن شهید میشود. خواننده در مواجهه بامطالعه این کتاب همذاتپنداری میکند چرا که خود واقعی شهید را با همه ابعادش مانند اهل شوخی بودن، اهل هیئت و روضه رفتن و… میشناسد. مخاطب کتاب «بیست سال و سه روز»، این شهید را دور از دسترس نمیبیند و میفهمد که شهیدشدن فقط به نیت یک فرد بستگی دارد.
- شهید سید مصطفی موسوی.
عاشق موسیقی بود؛ هم پاپ و هم سنتی. اگر با بچههای فامیل جمع میشدند میزدند به دل جاده و میرفتند سفر، گاهی قلیان هم میکشید؛ اما نماز اول وقتش هیچوقت ترک نمیشد.
هر پنجشنبه بهشتزهرا میرفت. هم سر خاک خسرو شکیبایی و پیمان ابدی، هم سر خاک شهید پلارک و شهدای گمنام
علاقهمندان به ادبیات پایداری و سرگذشتنامههای شهدا.
وقتی خیال سید مصطفی راحت شد که مادر سراغ کارهایش رفته، برگه دومی را از لای کتابش بیرون کشید و به آقا سید گفت: «رضایتنامه دوم. امضا میکنی؟» آقا سید لبخندی زد و گفت: «ای کلک. فکرشو میکردی مامان بیاد نه؟» سید مصطفی لبخندی زد و به امضایی که آقا سید پای برگه میانداخت، نگاه کرد و گفت: «به مامان نگو. باشه؟» آقا سید نگاهی به چهره خندان پسرش انداخت و گفت: «حالا که امضا کردم و خیالت راحت شد، بگو چرا آن قدر اصرار داری بری؟ برو دانشگاه. درس بخون. الان مملکت ما به آدمهای تحصیلکرده بیشتر احتیاج داره. جنگ حالا، حالا ها هست.» چهره سید مصطفی جدی و لحنش جدیتر شد. نگاهی به چشمان آرام پدر انداخت و گفت: شاید جنگ حالاحالا ها تموم نشه؛ اما ممکنه من عوض بشم. هیچ تضمینی نیست که پنج سال دیگه، دو سال دیگه که درس من تموم شد، اون موقع هم همین آدم باشم.
به نام خدا
ــ این شرح حال نیز برای امثال من غبطهانگیز و حسرتزا است. نور این جوان و امثال او چشم امثال مرا خیره میکند و ما را متوجّه تاریکیهائی که در آن گرفتاریم میسازد. آفرین به آن انگیزهی نجاتبخش که سیدمصطفیها را به چنین اوجی میرساند و مرحبا به صبر و توکلی که پدر و مادری را در فقدان چنین فرزندی آرامش میبخشد. خدا را سپاس که در دوران چنین انسانهائی زندگی میکنیم
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir