کتاب جایی که عاشق بودیم نوشتهٔ جنیفر نئون روایتی عاشقانه و جذاب در رابطه با دختری به نام وایولت است که زندگی کردن را از جوانی به اسم فینچ که به مرگ میاندیشد، میآموزد. رمان جایی که عاشق بودیم نخستین بار در سال 2015 به انتشار رسید و بهعنوان یکی از پرفروشترین آثار مجله نیویورکتایمز و بر اساس سایت گودریدز و آمازون یکی از برجستهترین رمانهای نوجوانان است.
رمان جایی که عاشق بودیم نخستین بار در سال 2015 به انتشار رسید و بهعنوان یکی از پرفروشترین آثار مجله نیویورکتایمز و بر اساس سایت گودریدز و آمازون یکی از برجستهترین رمانهای نوجوانان است.
تئودور فینچ یکی از شخصیتهای اصلی داستان جایی که عاشق بودیم، در فکر مرگ است و همیشه در حال فکر کردن به شیوههای متفاوت خودکشی است. اما هر دفعه که جدی به این موضوع فکر میکند و تصمیمش را میگیرد اتفاقی خوشآیند، او را از انجام این کار بازمیدارد. وایولت مارکی دیگر شخصیت این داستان، بهشدت منتظر است تا درسش تمام شود تا بتواند از شهرش و خاطرات تلخ ناشی از مرگ خواهرش فرار کند. این دو شخصیت که هردو رنجدیده هستند، سرانجام درصحنهای خالی از احساس در بالای برج ناقوس مدرسه یکدیگر را ملاقات میکنند، جایی که هر دو باهدف خودکشی آنجا هستند. این دیدار باعث میشود تا این دو، ناجی یکدیگر باشند و همدیگر را از خودکشی منصرف کنند. این اتفاق ارتباطی عجیب میان تئودور و وایولت برقرار میکند. معلوم نیست که کدامیک، ناجیِ آن دیگری خواهد شد. و زمانی که این دو برای انجام پروژهای برای یافتن شگفتیهای محل زندگیشان، تیمی را تشکیل میدهند، هم فینچ و هم وایولت، موفق به کشف چیزهای بسیار مهمتری میشوند: تئودور، فقط میتواند به وایولت خود واقعیاش را نشان دهد، پسری عجیب، بانمک و پرذوق و شوق که آنقدرها هم غیرقابلتحمل نیست و وایولت، تنها با فینچ میتواند دست از شمردن روزهای زندگیاش برداشته وزندگی واقعی را تجربه کند. ولی در طول داستان و با بزرگتر شدن دنیای وایولت، جهان فینچ، کوچک و کوچکتر میشود.
جنیفر نئون در این رمان به مسائل دوره نوجوانی و چالشهای مربوط به آن تمرکز کرده است. موضوعاتی مانند افسردگی، خودکشی و عشق، موضوعاتی هستند که ما در رمان جایی که عاشق بودیم در مورد آنها میخوانیم. این موضوعات امروزه دغدغهٔ بسیاری از نوجوانان هستند.
این کتاب برای والدینی که فرزند نوجوان دارند و یا در شرف ورود به دنیای نوجوانی هستند بسیار مناسب است. همچنین خود نوجوانانی که از دوستداران رمان هستند نیز میتوانند آن را مطالعه کنند.
حولهام را در حمام آویزان میکنم. یک تیشرت و شلوارک میپوشم و وقتی بخار شروع به محو شدن و پاک کردن نوشتهام میکند و یک بیضی بهاندازهای که فقط دو چشم آبی، موهای خیس مشکی و پوست سفید را نشان بدهد بهجا میگذارد، تصویرم را در آینهٔ بالای ظرفشویی روشویی میبینم. نزدیک میشوم و به خودم نگاه میکنم. این صورت من نیست، صورت شخص دیگری است.
روی تختم مینشینم. کتابهای بریدهشده را یکییکی ورق میزنم و نوشتههای برش خرده را میخوانم. آنها شاد و خوشایند، خندهدار و دلنشیناند. میخواهم با آنها محاصره شوم. پس بعضی از بهترین جملات و بهترین کلمات مانند «همنوایی»، «بدون محدودیت»، «ارزشمند» و «صبح» را میبرم و بالای دیوار، روی دیگر نوشتهها میچسبانم. ترکیبی از رنگها و اشکال و حال و هوا، روی دیوار.
پتو را بلند میکنم و تا جایی که میتوانم محکم، طوری دور خودم میپیچم که نمیتوانم حتی اتاق را ببینم. مانند یک مومیایی روی تخت دراز میکشم. این شیوهای برای حفظ گرما و نور است تا نتواند دیگر به بیرون راه پیدا کند. دستم را از میان درز بیرون میبرم و یک کتاب دیگر و کتاب بعدی را برمیدارم. اگر زندگی همینطوری بود چه میشد؟ فقط بخشهای شادیآور، بدون هیچکدام از آن بخشهای وحشتناک و حتی کمی ناخوشایند. اگر میتوانستیم بهسادگی بخشهای بد را ببریم و بخشهای خوب را نگهداریم چی؟ این کاری است که من میخواهم با وایلت بکنم. فقط به او بخشهای خوب بدهم و بدیها را دورنگه دارم تا درنهایت اطراف ما را فقط خوبی احاطه کند.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir