اولین تماس تلفنی از بهشت نوشته میچ آلبوم، داستانی هیجانانگیز و عمیق درباره ایمان، امید و ارتباط انسانها با یکدیگر است. این کتاب با ترکیبی از واقعیت و خیال، به تأثیر تکنولوژی، عشق و باورهای معنوی میپردازد. آلبوم با سبک خاص خود، روایتی جذاب و تأثیرگذار خلق کرده که علاوه بر ماجرایی رازآلود، به بررسی احساسات انسانی و مفهوم معجزه در زندگی روزمره میپردازد.
داستان در شهر کوچک کولدواتر رخ میدهد، جایی که ناگهان چندین نفر از ساکنان تماسهایی از عزیزان ازدسترفته خود دریافت میکنند. این تماسها ادعا میکنند که از بهشت برقرار شدهاند و پیامهایی از امید و آرامش را منتقل میکنند. با انتشار این خبر، شهر دچار تحولی عظیم میشود و مردم از سراسر نقاط برای دیدن این معجزه به کولدواتر میآیند.اما در این میان، سالیوان هاردینگ، مردی که همسرش فوت کرده اما هیچ تماسی از او دریافت نکرده، تصمیم میگیرد پرده از راز این اتفاق بردارد. آیا واقعاً معجزهای رخ داده یا همه چیز یک فریب بزرگ است؟ داستان به تدریج با گرهگشاییهای جذاب و پیچیده، مسیر خود را طی میکند و شخصیتها با چالشهای عاطفی و فلسفی روبهرو میشوند.میچ آلبوم در این رمان، علاوه بر روایت اصلی، به داستان اختراع تلفن و روابط عاشقانه گراهام بل نیز میپردازد و از این طریق پیوند میان گذشته و حال، فناوری و احساسات انسانی را نشان میدهد.
این کتاب برای افرادی که به داستانهای الهامبخش، ماجراهای رازآلود و مفاهیم معنوی علاقه دارند، مناسب است. همچنین دوستداران سبک خاص میچ آلبوم، که در آثارش ترکیبی از واقعگرایی و معنویت دیده میشود، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد. اگر به دنبال داستانی هستید که شما را به فکر فرو ببرد و همزمان احساساتتان را درگیر کند، اولین تماس تلفنی از بهشت انتخابی عالی خواهد بود.
سالی پایش را روی پدال گاز گذاشت و با صدای ناهنجار کشیده شدن لاستیکها روی زمین از آنجا رفت. دلش میخواست سر همهی این مؤمنهای احمق، آنهایی که آتش روشن میکردند، نوازندهی گیتار، معلم مدرسهی جولز و مشتریهای تلفن فریاد بکشد. میخواست فریاد بزند: «بیدار شید! زندهها نمیتونن با مردهها حرف بزنن! اگر میتونستن، فکر میکنید من این کار رو نمیکردم؟ فکر میکنید حاضر نبودم نصف عمرم رو بدم تا فقط یک کلمهی دیگه از همسرم بشنوم. چنین چیزی امکان نداره. خدایی که بتونه چنین کارهایی کنه وجود نداره. هیچ معجزهای در کلدواتر اتفاق نیفتاده. این ماجرا حقهبازیه، فریبکاریه، سیاهبازیه!»
دیگر برایش بس بود. میخواست با معلم جولز رو به رو شود. اگر لازم میشد مقابل همهی کادر مدرسه قرار میگرفت. و یک چیز دیگر، میخواست به این داستان مندرآوردی تماس تلفنی از بهشت حمله کند و نشان بدهد که این داستان چیزی جز تقلب و فریب نیست. شاید زندان افتاده بود، شاید بیحیثیت شده بود، شاید در زندگی نکبتی جدیدش دست و پا میزد، ولی هنوز عقلش سر جایش بود. هنوز فرق بین راست و دروغ را میدانست. او این کار را در حق پسرش و افراد دیگری که عزیزشان را از دست دادهاند انجام میداد، کاری که هیچ کس برای او انجام نداد.
میخواست ته و توی ماجرا را دربیاورد.
کلیه حقوق این سایت متعلق به کتابفروشی آنلاین «کتابخون» میباشد.
2020 © Copyright - almaatech.ir