به نام خدا

یه کتاب خوب میتونه زندگیت رو عوض کنه!

02191306290
ناموجود
این کالا فعلا موجود نیست اما می‌توانید زنگوله را بزنید تا به محض موجود شدن، به شما خبر دهیم.
موجود شد باخبرم کن

کتاب‌های مشابه







آخرین نشان مردی









آیکون توضیحات کتاب

معرفی کتاب

 این کتاب مجموعه داستان‌های طنزی است که با شخصیت‌های ثابت و رویدادهای متنوع طنزآمیز خلق شده است. همچنین نویسنده در نگارش تمام بخش‌های این اثر سعی کرده احساس آرامش و حس خوب زندگی را به مخاطبان انتقال دهد که با اتمام این کتاب در مخاطب همراه با لبخند، یک آرامش روحی و ذهنی ایجاد شود.

درباره کتاب آخرین نشان مردی:

"مهرداد صدقی" رویدادها و موقعیت‌های خنده‌دار دوران دانشجویی را در کتاب "آخرین نشان مردی" به رشتهٔ تحریر درآورده است. رویدادهایی که ممکن است برای افرادی که دوران دانشجویی را تجربه کرده‌اند، آشنا باشد و برای کسانی که ذهنیتی از این دوران ندارند، سرگرم‌کننده و جذاب.
 حامد، پسر دانشجویی است که در حال آماده‌سازی پایان‌نامه خود است هر روز هنگام نگارش پایان‌نامه، حوادث و بحث‌های جذابی برای او رخ می‌دهد که بر روند نگارش پایان‌نامه تأثیر می‌گذارد و داستان "آخرین نشان مردی" از "مهرداد صدقی" را به یک اثر کمدی تبدیل می‌کند
 این کتاب شامل مجموعه‌ای از داستان‌های طنزآمیز با بهره‌گیری از شخصیت‌های ثابت و موقعیت‌های گوناگون کمدی است. علاوه بر این، نویسنده سعی کرده است، آرامش و احساس خوشایند زندگی را در تک‌تک قسمت‌های این اثر به مخاطب منتقل کند، طوری که با اتمام این کتاب، آرامش روحی و روانی در مخاطب ایجاد می‌شود لبخند بر لبانش بنشیند.
 برخلاف طنزهای مطبوعاتی و سیاسی که در مدت کوتاه، توجه و جنجال زیادی را به خود جلب می‌کنند این اتفاق برای داستان‌های طنز من می‌افتد همین امر سبب می‌شود نویسندگان با تردید به سمت نوشتن یک رمان طنز بروند. بااین‌حال مهرداد صدقی" نویسنده‌ای است که از نوشتن طنز، ابایی ندارد و همین امر سبب شده تا به‌خوبی جای خود را در میان مخاطبان پیدا کند. "آخرین نشان مردی" یکی دیگر از داستان‌های رخشان طنزآمیز اوست که نشان می‌دهد این ژانر هم اگر به‌خوبی به آن پرداخته شود، مخاطبین خاص خود را شکل می‌دهد.

در بخشی از کتاب آخرین نشان مردی می‌خوانیم:

 همه چیز از همان ماجرای چند روز پیش شروع شد. دخترخانمی که ما اصلاً نجاتش ندادیم؛ اما دوست داشت ما را قهرمان بداند، اسمش آتنا بود و از مامان شماره گرفته بود. دو روز پیش مادرِ آتنا تماس گرفت و از مامان تشکر کرد. مامان هم مدام لابلای حرف‌هایش چشمکی به من می‌زد و می‌گفت: راستش ما که کاری نکردیم همه‌اش کارِ حامد جان بود که اتفاقاً الان داره پایان نامه‌ش رو می‌نویسه. مامان گوشی را که قطع کرد، لبخندی زد و گفت: حامد، باور کن ازت خیلی خوششون اومده. من که در این شرایط بیشتر می‌پسندم که استاد راهنما و داورهای دفاع از پایان‌نامه از من خوششان بیاید تا بدون ایرادگرفتن اجازه بدهند دفاع کنم، ترجیح می‌دهم چیزی نگویم. از همان لحظه بابا و مامان به طور مستقیم و غیرمستقیم می‌خواهند به من پیام بدهند. مثلاً بابا موقع نماز بعضی جاهای قنوت را عمداً با صدای بلندی می‌گوید: «ربنا آتنا فی‌الدنیا حسنه...»

نظرات کاربران

کتاب‌های مشابه