کتاب یادگاران انقلاب ٢ : پیشنهادآقای رییس - بر اساس خاطرات اصغر صباغ ثانی نژاد قسمتی از کتاب : مرد نظامی ورقه را کشید و بلند شد:«بیفت جلو» علی به مدیر کارخانه که بهت زده به ماموران شهربانی نگاه می کرد، خیره شد و بی هیچ کلامی از در بیرون رفت . توی جیپ ارتشی، وسط دو مامور نشست. توی اتاق بازجویی، افسری که او را جناب سرگرد صدا می زدند، دور تا دور صندلی تکی که وسط اتاق گذاشته بودند و علی روی آن نشسته بود می چرخید.. -با چه کسانی همکاری می کنی؟ اسامی شان را بگو، از کی خط می گیری؟...