کتاب خاکستر : حرف زدن بهادر با آیفون و انتظارش زنی را می آورد جلو در. سیاه پوش. خ.ئد لادن است، کمی درشت تر، کمی پیرتر، با صورتی حتا زیباتر، که کمی چربی زیر پوستش نشسته. حرف می زنن. به این طرف نگاه می کند. از ماشین پیاده می شوم. نرسیده، سر تکان می دهم به نشانه سلام. او هم زیر لب جواب می دهد. نگاهش خالی و تلخ است. ...