کتاب دشت عباس خاطرات پایداری برای نویسندگان و شاعران دستمایههایی برای آفرینش آثارشان است. نقل روایتهای جنگ اگر با زبان ادبی و فضاپردازیهای داستانی باشد، میتواند انگیزه ای برای نوشتن شود. هدف از آفرینش ادبی انتقال صرف عینیت نیست؛ چرا که با پایان یافتن واقعه عظیمی مثل جنگ عینیتش هم به پایان میرسد. دیگر هرآنچه میبینیم اعم از فیلمهای مستند، خاطرات و روایتهای شفاهی رزمندگان، حکم وسیلهای را برای انتقال آن مفهوم به ذهن نویسنده دارد؛ چنانچه وقایع جبهههای جنگ در مناطق سوسنگرد، اهواز، اندیمشک و دزفول و عملیاتهای بیتالمقدس و فتح مبین و لحظات حضور در کنار شهیددکتر مصطفی چمران، شهید محمدابراهیم همت و حاج احمد متوسلیان محتوای یادداشتهای شهید محمدرضا خلیلی در کتاب «دشت عباس» است. شهید خلیلی در این کتاب، مشاهدات و یافتههای خود را در تحولات و وقایع کشور در فاصله زمانی پنجم آذرماه سال 1357 تا هفدهم اسفند سال1361 یعنی سه روز قبل از شهادتش بازگو میکند. بخش اعظم خاطرات درباره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و توصیف جبهه های نبرد است. در انتهای کتاب آخرین نامه شهید محمدرضا خلیلی به خانوادهاش و وصیتنامه و عکسی از او منتشر شده است. دشت عباس در ابتدا یک بغل دفترچه و چند پوستر ریز و درشت لوله شده، لای بقچه چیت گره خوردهای بود که پدر پیر شهید خلیلی به دفتر ادبیات و هنر مقاومت به امانت سپرد و گفت: همه اینها نوشتههای پسر شهیدم است، دانشجو بود در عملیات بیت المقدس شهید شد... از آن بقچه تا این کتاب حدود یک سالی راه بود که همه آن را حجت ایروانی نویسنده کتاب پیمود. قسمتی از کتاب : با یک خیز از شیار بیرون پریدیم. پا گربهای و سینه خیز به طرف تپهای که نشانمان دادند، حرکت کردیم. در همین لحظه دشمن متوجه حضور ما در منطقه شد و دیوانه وار به سوی ما آتش گشود. حالا رسیده بودیم روبهروی سنگر دیدهبانی عراقیها. چند موشک آرپی جی به طرف دشمن شلیک شد. نیروها با فریاد «یا حسینن» و«یا مهدی» به طرف تپه یورش بردند. در یک لحظه همه از زمین کنده شده بودند؛ همه میدویدند. صفحه83